دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219Study on Electrocardiographic Changes, Cardiac Enzymes, Blood Glucose and Serum Electrolytes in Decompensate Heart Failure Patients Admitted to Hospitalبررسی تغییرات الکتروکاردیوگرافی، آنزیمهای قلبی، قند خون و الکترولیتهای سرم مبتلایان نارسایی قلبی جبراننشده بستریدر بیمارستان1359FAمحمدرضارجبیمرجانرمضانیJournal Article20200926 Background & Objective : Heart failure is a clinical syndrome and increases in rate by aging. Because changes in ECG and electrolytes are variable, specific and sometimes independent to the disease with different methods to be diagnosed, in this study we tried to find a way to diagnose them. Materials & Methods: This is a retrospective descriptive-analytic study. Data was collected from decompensated heart failure patients with EF مقدمه و هدف: نارسایی قلبی یک سندرم بالینی است که با افزایش سن شیوع آن افزایش مییابد و از آنجا که تغییرات ایجاد شده در ECG و الکترولیتها بسیار وسیع وغیر اختصاصی و گاه غیرمرتبط با این بیماری بوده و ابزارهای متعددی نیز برای تشخیص آن بهکار میرود، بر آن شدیم تا با این مطالعه راهی برای تشخیص به موقع این تغییرات بیابیم. مواد و روشها: این مطالعه گذشتهنگر از نوع توصیفی - تحلیلی بوده و اطلاعات مربوط به مبتلایان نارسایی قلبی جبران نشده با Ejection Fraction کمتر از 40 درصد بستری در در یکی از بیمارستانهای آموزشی شهر تهران از سال 82 تا 84 با بررسی یافتههای مربوط به ECG (حداقل 3 نوبت) و نیز آنزیمهای قلبی و قند خون و الکترولیتهای سرم موجود در پروندههای آنان به دست آمدهاست. سپس اطلاعات در برنامه نرمافزاری SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: از بین 157 بیمار مورد بررسی 8/54 درصد مرد و 2/45 درصد زن بودند. میانگین سنی افراد 10 ± 69/69 سال بود. میانه EF30 و دامنه تغییرات آن 30 بود. 42 درصد ضربان قلب طبیعی (100-60) داشتند. یافتههای غیرطبیعی ECG در این افراد شامل: سینوس تاکیکاردی در 6/30 درصد وجود داشت. Heart Rate variability در 1/93 درصد پایین (غیرطبیعی) بود که بین آن و میزان EF ارتباط معنادار برقرار نبود (153/0> p) 7/77 درصد، QT افزایش یافته داشتند.که بین این میزان و EF رابطه معنادار برقرار بود (05/0> p ). بزرگی دهلیز چپ در 58 درصد و بزرگی بطن چپ در 3/50 درصد و انحراف محور به چپ در 6/30 درصد وجود داشت که بین هیچ یک از این مقادیر و EF رابطه معنادار برقرار نبود. 7 درصد کاهش ولتاژ داشتند که با میزان EF رابطه معنادار داشت (029/0> p ). در 5/25 درصد progression poor –R و در 35 درصد موج Q وجود داشت که با میزان EF رابطه معنادار نداشت. در 79 درصد تغییرات ST-T وجود داشت که با میزان EF رابطه معنادار داشت (009/0> p ). بلوک قلبی درجه 1 در 8/26 درصد و درجه 2 در 3/1 درصد وریتم AF در 6/16 درصد وجود داشت که با میزان EF رابطه معنادار نداشتند. PVC در 4/20 درصد وجود داشت و با میزان EF رابطه معنادار داشت (008/0> p ). بلوک شاخه چپ در 9/15 درصد وجود داشت و رابطه معنادار با میزان EF داشت (001/0> p). LDH در 1/59 درصد CPK در 9 درصد و CK-MB در 3/19 درصد موارد افزایش یافته بود. 2/44 درصد بیماران اولین نمونه قند خون ناشتا غیرطبیعی در زمان بستری داشتند. مقادیر غیرطبیعی سدیم در 6/20 درصد و پتاسیم در 7/15 درصد وجود داشت. نتیجهگیری: در حجم قابل توجهی از مبتلایان نارسایی قلبی تغییرات مختلف ECG مانند: بزرگی دهلیز و بطن چپ، تغییرات ST-T ، سینوس تاکیکاردی و... مشاهده شد که با توجه به معنادار بودن برخی از این تغییرات با میزان EF ، به نظر میرسد توجه کافی از سوی پزشکان میتواند در تشخیص به موقع و تعیین پیشآگهی این بیماران مفید باشد.دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219Determination of Periodontal Treatment Needs (CPITN Index) in Instituonalized Mentally Retarded Patients of Tabriz Institutesتعیین نیازهای درمانی پریودنتال (شاخص (CPITN افراد عقبمانده ذهنی مقیم در مراکز بهزیستی161360FAدکتر ناصراصلامینآبادیدکتر عدیلهشیرمحمدیJournal Article20200926 Background & Objective : There are over 3 million mental retarded all over the world. So that promotion of oral and dental health of these patients is one of the major challenges in every society. This study was conducted to determine the periodontal treatment needs for these patients in Tabriz institutes. Materials & Methods : Three hundred and eighty six mental retarded patients between 4 to 22 years old residing in Tabriz institute were selected (191 male and 195 female). Disability severity and intelligence quotient (IQ) were evaluated regarding the history of the periodontal needs were amended by CPITN index. T-test, chi-square and Mann-Whitney test were used for data analysis. Results: Difference of Mean between male and female was not statistically significant (p>0.05). Absolute distributions of sever, moderate and mild retardation 120, 215, 51. Relationship between IQ and periodontal need score WAS statistically significant (p < 0.05). Treatments need score for 87 samples were TN0 and for 113 samples was TN1. 144 samples had score and rest of the sample had TN3 score. Conclusion : Severity of mental retardation and disability in these patients has direct significant correlation with periodontal state and treatment needs. مقدمه و هدف: بیش از 300 میلیون نفر عقبمانده ذهنی در سراسر جهان وجود دارد و یکی از چالشهای نظام سلامت در هر جامعه، بهبود وضعیت بهداشت دهان و دندان این کودکان است. این مطالعه با هدف تعیین نیازهای درمانی پریودنتال در مراکز بهزیستی تبریز انجام گرفتهاست. مواد و روشها: در این بررسی 386 نفر عقبمانده ذهنی 22-4 سال، مقیم مراکز بهزیستی تبریز مورد بررسی قرار گرفتند که از این تعداد 191 (5/49 درصد) نفر پسر و 195 (5/50 درصد) نفر دختر بودند. با مراجعه به پرونده این بیماران، بهره هوشی و شدت ناتوانی جسمی آنان تعیین شد و سپس بر اساس ایندکس CPITN نیازهای درمانی پریودنتال آنان تعیین گردید. از آزمون «تی» برای مقایسه میانگینها و از آزمون «مجذور کای» و «من-ویتنی» برای بررسی ارتباط متغیرهای کیفی استفاده گردید. نتایج: میانگین سنی بیماران پسر 09/3 12/13 سال و میانگین سنی بیماران دختر 56/3 8/13 سال بود که تفاوت معناداری نداشت (05/0= p>). 120 نفر دارای عقبماندگی شدید، 215 نفر دارای عقبماندگی متوسط و 51 نفر دارای عقبماندگی خفیف بودند. رابطه معناداری بین بهره هوشی بیماران و کد وضعیت پریودنتالی و نیازهای درمانی پریودنتال آنان وجود داشت (05/0> p ). نیار درمانی در 87 نفر از بیماران TN0 ، در 113 نفر از بیماران TN1 ، در 144 نفر از بیماران TN2 و در 42 نفر از بیماران TN3 بود. نتیجهگیری: شدت عقبماندگی ذهنی وناتوانی جسمی در این بیماران، رابطه مستقیمی با کد وضعیت پریودنتالی و نیاز درمانی پریودنتال آنها داشت.دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219Comparison of Mammographic Changes in Two Common Regimens of Post Menopausal Hormone Replacement Therapyمقایسه تغییرات ماموگرافیک در دو نوع رژیم رایج هورمون درمانی جایگزین بعد از یائسگی7101361FAدکتر نرگسافضلیدکتر سیدعلیعلمدارانJournal Article20200926 Background & Objective : Nowadays breast cancer is one of the most causes of female mortality. Mammography is a valuable method for early detection of breast cancer. Mammographic sensitivity depends on some factors such as age, breast tissue density, menopausal status, systemic disease, familial history of breast cancer and others. This study was designed to compare the effects of two regimens of hormone replacement therapy (HRT) on mammographic density. Materials & Methods: 110 postmenopausal women under hormone replacement therapy who had been referred to the service of mammography were selected. On the basis of type of HRT, women were divided into two groups: 1) Continuous conjugated estrogen plus daily medroxy progesterone acetate (80 cases) and 2) daily conjugated estrogen plus sequentially medroxy progesterone acetate 2 weeks per month (30 cases). All of the women had a baseline mammogram before the onset of HRT which was comparing with control mammograms during treatment. Results: Control mammograms reveals increased breast density in 45% of the first group members and in 13.3% of the other group, which was statistically significant (p < 0.05) Conclusion: Hormone replacement therapy can increase mammographic density which is more prominent with continuous and daily estrogen and progesterone regimens. مقدمه و هدف: سرطان پستان از شایعترین علل مرگ و میر زنان در عصر حاضر است و ماموگرافی روشی با ارزش در تشخیص زودرس این بیماری محسوب میشود. حساسیت ماموگرافی در تشخیص سرطان پستان با تعدادی از عوامل از جمله سن، دانسیته بافتی پستان، وضعیت یائسگی، بیماریهای سیستمیک، سابقه خانوادگی سرطان پستان و... در ارتباط است. هدف از این مطالعه، بررسی تغییرات دانسیته پستان در ماموگرافی به دنبال مصرف درمانهای هورمونی جایگزین ( HRT) (Hormone Replacement Therapy ) و مقایسه دو روش هورمون درمانی رایج از این نظر بودهاست. روش بررسی: 110 خانم یائسه تحت درمان هورمونی جایگزین که برای انجام ماموگرافی غربالگری به سرویس ماموگرافی مراجعه کرده بودند در مطالعه وارد شدند. بر حسب نوع رژیم درمانی مورد استفاده، افراد به دو گروه تقسیم شدند: 1) مصرف روزانه استروژن کونژوگه و مدروکسی پروژسترون استات به طور مداوم (80 نفر)، 2) مصرف روزانه استروژن کونژوگه به همراه مصرف دورهای مدروکسی پروژسترون استات به مدت دو هفته در ماه (30 نفر). کلیه افراد مورد بررسی دارای یک ماموگرام پایه قبل از شروع HRT بودند که ماموگرامهای حین درمان با آن مقایسه میشد. نتایج: در ماموگرامهای کنترل، افزایش دانسیته ماموگرافیک در 45 درصد از افراد گروه اول و در 3/13 درصد از اعضای گروه دوم دیده شد که دارای اختلاف معنادار است (05/0 p >). نتیجهگیری: مصرف هورمون درمانی جایگزین پس از یائسگی، سبب افزایش دانسیته ماموگرافیک میشود و این افزایش به نوع رژیم مورد استفاده بستگی دارد.دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219Study of Surrogacy Validation of Th1, Th2 in Long-Term Skin Effects of Exposure to Mustard Gasبررسی اعتبار جانشینی سایتوکاینهای Th1 و Th2 در بیماران مبتلا به عارضه پوستی ناشی از اثرهای درازمدت گاز خردل11181362FAشهرهجلاییدکتر سقراطفقیهزادهدکتر طوبیغضنفریفرزاداسکندریرویایاراییدکتر اطهرمعینسیدمسعودداودمحمدرضاسروشعباسفروتنمحمدمهدینقیزادهJournal Article20200926 Background & Objective : We study Surrogacy validation of Th1 and Th2, when the true endpoint is Long-term Skin Effects of Exposure to Mustard Gas based on “Martyrs and Veterans Affair” assignment. Materials & Methods : This study is a part of Sardasht-Iran cohort study. 327 chemical victims of sulfur mustard from Sardasht and 128 controlled, totally 500 persons, are studied. Results : Trial-Level surrogacy validation of “IL2 Mitogen, IFN-g Mitogen-Nill, IFN-g Mitogen, IL2 Mitogen - Nill” are more than %80. Individual –Level surrogacy of these factors are not enough Conclusion : Based on our analysis, At the trial-level, we can expect that effects of Exposure to Mustard Gas on skin in Long time (based on “Martyrs and Veterans Affair” assignment) be translated into effects of Exposure to Mustard Gas on each of “IL2 Mitogen, IFN-g Mitogen - Nill, IFN-g Mitogen, IL2 Mitogen - Nill” factors, with these factors being easier to interpret clinically. At the individual-level surrogacy we don’t find any relationship between the two endpoints, conditioning upon Mustard exposure مقدمه و هدف: این مطالعه سعی بر آن دارد تا ارزش جانشینی پاسخهای Th1 و Th2 در ارزیابی عوارض درازمدت پوستی ناشی از مواجهه با گاز خردل را بر اساس دستورالعمل کمیسیون پزشکی بنیاد شهید و امور ایثارگران بررسی کند. مواد و روشها: پژوهش حاضر بخشی از مطالعه غضنفری و همکاران (1387) است که به صورت همگروهی تاریخی بر روی 500 نفر انجام گرفتهاست. در این مطالعه 372 نفر از مصدومین شیمیایی سردشت و 128 نفر از شهر ربط بهعنوان کنترل مورد بررسی قرار گرفتهاند. نتایج: نتایج نشان میدهند که هر 4 فاکتور IL2 Mitogen, IFN-g Mitogen-Nill, IFN-g Mitogen و IL2Mitogen-Nill دارای اعتبار در سطح آزمایشی بالا (80% PE >) هستند. بررسی مقدار اعتبار در سطح فردی نشان داد هر چند از بین سایتوکاینهای Th1 و Th2 ، سایتوکاینهای Th1 در حضور میتوژن دارای قابلیت جانشینی مناسبتری برای عارضههای پوستی ناشی از مواجهه با گاز خردل هستند، ولی اعتبار در سطح فردی در تمام این فاکتورها بسیار پایین است و هیچیک نمیتواند جانشین مناسبی در سطح فردی برای وجود یا عدموجود عارضهپوستی براساس دستورالعمل تأییدشده در کمیسیون پزشکی بنیاد شهید و امور ایثارگران تحت مواجهه با گاز شیمیایی خردل باشد. نتیجهگیری: مقدار بالای اعتبار آزمایشی در 4 فاکتور بالا میتواند در سطح جامعه نشانگر آن باشد که نسبت بزرگی از آثار گاز خردل بر نقطه انتهایی کلنیکی روی این نقاط انتهایی جانشین دیده میشود. این رابطه از نظر محققین پزشکی بسیار مهم است؛ زیرا عواملی که بتوانند سطح متوسط آنها را تغییر دهند، میتوانند بر متوسط احتمال بروز عوارض پوستی نیز تأثیر گذار باشند. عدم وجود قابلیت جانشینی این فاکتورها در سطح فردی و اندازه اعتبار پایین آنها برای سنجش ضایعات پوستی ناشی از مواجهه با گاز خردل بر اساس طبقهبندی این مشکلات با استفاده از روش تأییدشده توسط کمیسیون پزشکی بنیاد شهید و امور ایثارگران، برای پزشکان بسیار ارزشمند است؛ ولی باید توجه داشت که برای تشخیص، تشخیص افتراقی، اندازه شدت و پیشرفت بیماری و پاسخ به درمان در بیماران، ارزیابی توانایی یک درمان جدید، و نیز پیشآگاهی این بررسی باید بر اساس نوع بیماری به صورت جداگانه نیز انجام شود.دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219The Age at Menarche and its relation to Weight, Height and BMI in Secondary Schoolsسن اولین قاعدگی و ارتباط آن با وزن، قد، شاخص توده بدنی و وضعیت اقتصادی - اجتماعی در دختران مدارس راهنمایی19241363FAناهیدجوادیفرتورانبهرامی باباحیدریJournal Article20200926 Background & Objective : The aim of this study was of determine the age at menarche and it’s relation to body structure (weight, height and BMI) and socioeconomic status. Materials & Methods: This is an analytic, descriptive (cross sectional) study that has been done on 236 female students of Secondary schools who had menstruated for the first time in the last two months before the performance of the study. The sampling was done randomly based on purpose of the study and the required information was gathered through some inquiries including demographic data from subjects and their parents and some characteristics of their first menstruation. The evaluation of weight, height and BMI also was done. The subjects were grouped in to three socioeconomic status and were evaluated. Results: Findings indicates that age at menarche was 13.1±1.81 (years), the average height at that time was 153±5.66 (cm), the average weight was 44.62±8.06 (kg) and the BMI was 18.87±3.17 (kg/m2). In this study there was no meaningful relation between weight and BMI with the age at menarche but the relation between height and menarche was meaningful. This study also showed there was not significant difference between three socio-economic status and age at menarche, weight, height, BMI and some menstrual characteristics. Conclusion: The menstrual age could be a good indicator of socio-economic development but as the social status differences decrease, the differences observed in monarchal age and body composition disappears. According to the results the physical characteristics are not good indicator for prediction of menarche. هدف: این مطالعه به منظور بررسی سن اولین قاعدگی و همچنین ارتباط آن با خصوصیات فیزیکی بدن و وضعیت اقتصادی- اجتماعی صورت گرفتهاست. مواد و روشها: این مطالعه، توصیفی- تحلیلی و از نوع مقطعی است که در زمستان سال 1382 بر روی 236 دانشآموز دختر مدارس راهنمایی شهر آبادان که در طی 2 ماه قبل از اجرای پژوهش برای اولین بار قاعده شده بودند، انجام گرفت. روش نمونهگیری به صورت تصادفی و جمعآوری اطلاعات از طریق تکمیل پرسشنامه، شامل خصوصیات دموگرافیک فرد و خانواده و خصوصیات اولین قاعدگی بود. همچنین با اندازهگیری قد و وزن و محاسبه شاخص توده بدنی انجام شدهاست. دختران بر اساس سطح تحصیلات و شغل والدین به 3 گروه اقتصادی – اجتماعی طبقهبندی شدند و سن اولین قاعدگی و ارتباط آن با خصوصیات فیزیکی و وضعیت اقتصادی – اجتماعی آنان بررسی شد. نتایج: یافتهها نشان میدهد که سن شروع قاعدگی 81/1 ± 1/13 سال، اندازه قد همزمان با شروع قاعدگی 66/5 ± 153 سانتیمتر، مقدار وزن 06/8 ± 62/44 کیلوگرم و شاخص توده بدنی نیز 17/3 ± 87/18 بودهاست. در این مطالعه، ارتباط معناداری بین سن اولین قاعدگی با وزن و شاخص توده بدنی به دست نیامد؛ لکن بین سن اولین قاعدگی و قد این ارتباط معنادار بود و همچنین ارتباط معناداری بین اقتصادی- اجتماعی با سن اولین قاعدگی، وزن، قد، شاخص توده بدنی و برخی خصوصیات قاعدگی به دست نیامد. نتیجهگیری: با توجه به تأثیر وضعیت اقتصادی – اجتماعی در سن وقوع اولین قاعدگی میتوان نتیجه گرفت که هر چه تفاوتهای اقتصادی – اجتماعی افراد کمتر باشد، تفاوت در سن وقوع قاعدگی کاهش مییابد و همچنین اینکه خصوصیات فیزیکی شاخصهای مناسبی برای پیشبینی زمان وقوع اولین قاعدگی نیستند.دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219The Effect of Oral Administration of Datura Stramonium Seed on Morphine Dependent NMRI Male Ratsبررسی اثر مصرف خوراکی بذر گیاه داتوره (Datur stramonium) بر کمیتهای رفتاری سندرم ترک در موشهای صحرایی نر25321364FAدکتر محسنخلیلی1111-2222-3333-444Xدکتر محسنناصریدکتر غلامعلینادری0000-0003-0252-3473مسعوداطیابیJournal Article20200926 Background & Objective : Chronic morphine consumption has a profound disturbing effect on central nervous system cased morphine dependence. Regarding to low efficacy of chemical drugs for relief of addiction, and with respect to recommendation of medicinal plant in new therapeutic medicine we use a most candidate herb Datura stramonum for this purpose. Materials & Methods: Animals were addicted with escalating morphine consumption in drinking water. Naloxone (2.5mg/kg, i.p) was injected for precipitating of pharmacological withdrawal syndromes. The signs were observed for 40 min after naloxone injection. Physiological withdrawal syndrome was followed 48 h after disruption of morphine consumption. In treatment groups the ED50 dose of each drug were applied to the animals during addiction period. Results: Our data show the dosage of 100 mg/kg of the extract close to effective dose (ED50). The grade physiological sign, ejaculation was significantly diminished by methadone and Datura seed consumption (p < 0.05). Also, teeth chattering sign was markedly reduced in methadone and Raha groups (p < 0.05). Also, the physiologic chocked sign diarrhea was markedly reduced by Datura seed and methadone. Pharmacological grade signs wet dog shakes and weight loss due to Datura seed and jumping sign by Datura seed, methadone and Raha were decreased more than control ones (Respectively p < 0.05 and 0.01). However, ejaculation sign by methadone and Datura seed and teeth chattering signs by methadone, Datura seed and Raha were significantly relieved. In addition the pharmacological chocked sign diarrhea was more significantly diminished by Datura seed and methadone. Conclusion: The present study show regarding a little disperse effect of the extract comparison to methadone, meanwhile it have no significant effect on physiological withdrawal signs. However comparison of the effects of methadone and the extract on pharmacological withdrawal syndrome show the more potency of the extract on relief of the signs. Finally, the future investigation on effective components of the extract and its cell signaling pathways were recommended. مقدمه و هدف: با توجه به تغییرات سیستم عصبی مرکزی به دنبال مصرف مزمن مرفین که منجر به وابستگی و اعتیاد میگردد. همچنین بهعلت عدم درمان قطعی یا نبود فرایندهای پیشگیری برای ایجاد وابستگی به مواد مخدر، و از طرفی با توجه به توصیههای زیاد برای مصرف داروهای گیاهی بخاطر ارزانی، در دسترس بودن و عوارض جانبی کمتر، در این تحقیق اثر مصرف یکی از این گیاهان بر روند اعتیاد بررسی میگردد. هدف از این مطالعه بررسی اثر مصرف مزمن بذر گیاه داتوره بر کمیتهای رفتاری سندرم ترک مرفین بهعنوان مهمترین شاخص وابستگی و اعتیاد بوده است. مواد و روشها: حیوانات تحقیق با مصرف افزایشی مرفین از طریق آب آشامیدنی طی 21 روز معتاد میشدند. پس از ایجاد وابستگی برای مشاهده کمیتهای رفتاری سندرم ترک فارماکولوژیک در گروه مربوطه، نالوکسان ( mg/kg i.p 5/2 ) تزریق و علائم سندرم ترک تا 40 دقیقه بعد از تزریق مشاهده میشد. در گروه سندرم ترک فیزیولوژیک 48 ساعت بعد از قطع مصرف مرفین علائم ثبت میگشت. در گروههای مورد درمان دوزهای مؤثره داروهای مورد نظر به شکل خوراکی طی مدت مصرف مرفین به حیوانات خورانده میشد. نتایج: نتایج حاصل از بررسی اثر دوزهای مختلف داتوره مقدار mg/kg 70 را به دوز مؤثره نزدیک نشان داد. از علائم قابل شمارش در سندرم ترک فیزیولوژیک رفتار انزال توسط داتوره و متادون نسبت به گروه کنترل کاهش معناداری پیدا کردند (05/0 pدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219The Survey of Enuresis Related Factors in School Children Aged 6-12 Yearsعوامل مرتبط با شب ادراری کودکان 12-6 ساله33381365FAخدیجهدهقانیزهراپورموحدحمیدهدهقانیدکتر مهردادشکیباحسینتوانگردکتر سیدمجتبییاسینیاردکانیدکتر محمدحسینفلاحزادهJournal Article20200926 Background & Objective : Enuresis is the most common children disease second to allergic disease. This is international health problem and should be approached seriously. Although several factors involved for it, its' clear cause has not been determined. Several studies have demonstrated that Enuresis manifest it self with many behavioral and psychological disorder. It is considered as a disaster for the family. So, the survey of the affected children is of high importance and identifying factors related to Enuresis can clear the way for taking appropriate measure to solve this problem. In this regard, the survey was carried out to determine the factors related to Enuresis in children aged 6-12 years in Yazd city. Materials & Methods: This cross sectional study was conducted on 501 subjects assigned to experimental and control groups. After random sampling primary schools of Yazd city, experimental group were selected from children aged 6-12 years who were available in the primary school in Yazd, and the subjects in the control group were 251 healthy children with the same age and sex as the experimental subjects. The data were collected through interviewing the parent's of children, using questionnaire including personal and familial particulars, anxiety and depression in children based on diagnostic criteria DSM-IV. Results: The results of study showed, there was a correlation between positive family history (p < 0.001), urinary tract infection history (p < 0.001), depression (p < 0.001), familial problem (p < 0.001), family size (p < 0.048) educational state of parents (p < 0.001), and enuresis which was statistically significant. Also the result of study showed that 85.1% and 55.1% of children suffered from nocturnal primary Enuresis and 60.8% of the parents received no medical advice. Conclusion: It seems necessary to take extensive and effective measures to control factors which effect enuresis. Increasing knowledge and consultation for families and control of their psychosocial problem is mandatory. مقدمه و هدف: شب ادراری بعد از بیماریهای آلرژیک یکی از شایعترین بیماریهای اطفال است. این اختلال یک مشکل بهداشت بینالمللی است و باید بهطور جدی با آن برخورد شود. گر چه عوامل متعددی در بروز این عارضه نقش دارند ولی هنوز علت واضحی برای آن مشخص نگردیدهاست. نتایج بعضی مطالعات نشان دادهاست که شب ادراری با اختلالات رفتاری و عوارض روانی متعددی بروز میکند و بهعنوان یک معضل برای خانواده مطرح میگردد. بنابراین شناسایی عوامل مرتبط با شب ادراری میتواند راهگشایی برای وضع تدابیر بهداشتی- درمانی جهت حل این معضل باشد. در این راستا پژوهش حاضر با هدف تعیین عوامل مرتبط با شب ادراری کودکان 12-6 ساله شهر یزد انجام گردید. مواد و روشها: این مطالعه مقطعی از نوع مورد- شاهدی بر روی 501 نفر در دو گروه مورد و شاهد انجام گردید. نمونهها پس از انتخاب تصادفی مدارس ابتدایی شهر یزد شامل 250 نفر از کودکان 12-6 ساله مبتلا به شب ادراری در دسترس از مدارس و نمونه گروه شاهد شامل 251 نفر از کودکان سالم که از نظر سن و جنس با گروه مورد همسان بودند، انتخاب گردیدند. اطلاعات از طریق مصاحبه با والدین توسط پرسشنامهای شامل مشخصات فردی، خانوادگی، اضطراب و افسردگی کودکان بر اساس معیارهای تشخیصی DSM-IV جمع آوری گردید و سپس با استفاده از نرمافزار SPSS و آزمون آماری مجذور کای مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: نتایج نشان داد بین متغیرهای سابقه خانوادگی مثبت (001/0 pدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-97231562009021939441366FAدکتر سیدشجاعالدینشایقمحمدرضارجبیدکتر حسنسمیاریمرجانرمضانیدکتر کیومرثنظریمقدمJournal Article20200926 Background & Objective : Heart failure is a clinical syndrome and increases in rate by aging. Because changes in ECG and electrolytes are variable, specific and sometimes independent to the disease with different methods to be diagnosed, in this study we tried to find a way to diagnose them. Materials & Methods: This is a retrospective descriptive-analytic study. Data was collected from decompensated heart failure patients with EF مقدمه و هدف: نارسایی قلبی یک سندرم بالینی است که با افزایش سن شیوع آن افزایش مییابد و از آنجا که تغییرات ایجاد شده در ECG و الکترولیتها بسیار وسیع وغیر اختصاصی و گاه غیرمرتبط با این بیماری بوده و ابزارهای متعددی نیز برای تشخیص آن بهکار میرود، بر آن شدیم تا با این مطالعه راهی برای تشخیص به موقع این تغییرات بیابیم. مواد و روشها: این مطالعه گذشتهنگر از نوع توصیفی - تحلیلی بوده و اطلاعات مربوط به مبتلایان نارسایی قلبی جبران نشده با Ejection Fraction کمتر از 40 درصد بستری در در یکی از بیمارستانهای آموزشی شهر تهران از سال 82 تا 84 با بررسی یافتههای مربوط به ECG (حداقل 3 نوبت) و نیز آنزیمهای قلبی و قند خون و الکترولیتهای سرم موجود در پروندههای آنان به دست آمدهاست. سپس اطلاعات در برنامه نرمافزاری SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: از بین 157 بیمار مورد بررسی 8/54 درصد مرد و 2/45 درصد زن بودند. میانگین سنی افراد 10 ± 69/69 سال بود. میانه EF30 و دامنه تغییرات آن 30 بود. 42 درصد ضربان قلب طبیعی (100-60) داشتند. یافتههای غیرطبیعی ECG در این افراد شامل: سینوس تاکیکاردی در 6/30 درصد وجود داشت. Heart Rate variability در 1/93 درصد پایین (غیرطبیعی) بود که بین آن و میزان EF ارتباط معنادار برقرار نبود (153/0> p) 7/77 درصد، QT افزایش یافته داشتند.که بین این میزان و EF رابطه معنادار برقرار بود (05/0> p ). بزرگی دهلیز چپ در 58 درصد و بزرگی بطن چپ در 3/50 درصد و انحراف محور به چپ در 6/30 درصد وجود داشت که بین هیچ یک از این مقادیر و EF رابطه معنادار برقرار نبود. 7 درصد کاهش ولتاژ داشتند که با میزان EF رابطه معنادار داشت (029/0> p ). در 5/25 درصد progression poor –R و در 35 درصد موج Q وجود داشت که با میزان EF رابطه معنادار نداشت. در 79 درصد تغییرات ST-T وجود داشت که با میزان EF رابطه معنادار داشت (009/0> p ). بلوک قلبی درجه 1 در 8/26 درصد و درجه 2 در 3/1 درصد وریتم AF در 6/16 درصد وجود داشت که با میزان EF رابطه معنادار نداشتند. PVC در 4/20 درصد وجود داشت و با میزان EF رابطه معنادار داشت (008/0> p ). بلوک شاخه چپ در 9/15 درصد وجود داشت و رابطه معنادار با میزان EF داشت (001/0> p). LDH در 1/59 درصد CPK در 9 درصد و CK-MB در 3/19 درصد موارد افزایش یافته بود. 2/44 درصد بیماران اولین نمونه قند خون ناشتا غیرطبیعی در زمان بستری داشتند. مقادیر غیرطبیعی سدیم در 6/20 درصد و پتاسیم در 7/15 درصد وجود داشت. نتیجهگیری: در حجم قابل توجهی از مبتلایان نارسایی قلبی تغییرات مختلف ECG مانند: بزرگی دهلیز و بطن چپ، تغییرات ST-T ، سینوس تاکیکاردی و... مشاهده شد که با توجه به معنادار بودن برخی از این تغییرات با میزان EF ، به نظر میرسد توجه کافی از سوی پزشکان میتواند در تشخیص به موقع و تعیین پیشآگهی این بیماران مفید باشد.دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219The Influence of Lithium Chloride on Induction of Bone Marrow Stromal Cells into Neuronal Phenotypeبررسی اثر لیتیوم کلراید در القای سلولهای استرومایی مغز استخوان به سلولهایی با فنوتیپ عصبی51561367FAاکرمعلیزادهتقیطریحیحسیندشتنوردJournal Article20200926 Background & Objective : Bone marrow stromal cells (BMSCs) are a kind of stem cells with high pluripotency. The BMSCs can differentiate into mesodermal and non mesodermal cells. Because of availability of them, they are a suitable source of adult stem cells for cell therapy. Some inducers were used to differentiate stem cells into neural phenotype, such: retinoic acid, dimethyl sulfoxide, deprenil & et al are cytotoxic compound. Lithium is a mood stabilizer drug that has supportive effect on neuronal cells. Our goal in this study is use of lithium chloride as a safe inducer for induction of BMSCs into neuronal phenotype. Materials & Methods: The BMSCs were isolated from bone marrow of female rat’s femurs and tibias by aspiration and culturing. After 4 passages they were induced by lithium chloride (0.5mM) for 24 hours. Then they evaluated with microscopic and immunocytochemistry methods. In immunocytochemistry, anti-neurofilament 160, 68 and 200 KD and anti-synaptophysin antibody were used to characterize the neuronal phenotype. Results: The results indicated that lithium chloride (0.5mM) can induced the BMSCs into neuronal phenotype after 24 hours. The percentage of fibronectin immunoreactive cells before induction was 95% and the percentage of neural markers immunoreactive cells after induction were 89.6% for neurofilament (NF) 68, 92% for NF-160, 93.2% for NF-200 and 70.2% for synaptophysin. مقدمه و هدف: سلولهای استرومایی مغز استخوان ( BMSCs ) نوعی سلولهای بنیادی بالغ با قدرت تمایز بالاهستند. ( BMSCs ) میتوانند به سلولهایی با منشاء مزودرمی و غیرمزودرمی تمایز پیدا کنند. که با توجه به قابلیت دسترسی این سلولها منبع مناسبی از سلولهای بنیادی بالغ جهت سلول درمانی هستند. اغلب موادی که تاکنون جهت القاء سلولهای بنیادی به سلولهای عصبی استفاده شدهاست همچون: اسید رتینوئیک، دیمتیل سولفوکساید ( DMSO )، دپرنیل و... ترکیبات سمّی هستند. لیتیوم یک داروی متعادلکننده خلق است( Mood stabilizer ) که اثرات محافظتی بر سلولهای عصبی دارد. هدف ما از این پژوهش استفاده از لیتیوم کلراید بهعنوان یک القاگر غیرسمّی برای القای فنوتیپ عصبی در سلولهای استرومایی مغز استخوان است. مواد و روشها: BMSCs به روش آسپیراسیون مغز استخوان فمور و تیبیای رتهای بالغ ماده تهیه و کشت داده شدند. پس از چهار پاساژ سلولها به وسیله لیتیوم کلراید با دوز mM 5/0 به مدت 24 ساعت القاء شدند. سپس به دو روش بررسی میکروسکوپی و ایمونوسیتوشیمی بررسی گردیدند. در روش ایمونوسیتوشیمی از آنتیبادی علیه نوروفیلامنتهای 160، 68 و 200 کیلودالتون و آنتیبادی علیه پروتئین سیناپتوفیزین جهت ارزیابی فنوتیپ عصبی استفاده شد. نتایج: نتایج نشان داد که لیتیوم کلراید با دوز mM5/0 پس از 24 ساعت قادر است سلولهای BMSCs را به سلولهایی با فنوتیپ عصبی القاءکند. سلولهایی که قبل از القاء نسبت به نشانگر فیبرونکتین مثبت بودند 95 درصد و سلولهایی که پس از القاء به نشانگرهای نوروفیلامنتهای 160، 68 و 200 کیلودالتون و سیناپتوفیزین مثبت شدند به ترتیب 6/89، 92، 2/93 و 2/70 درصد به دست آمد.دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219Evaluation of Inhibition of Antiestrogenic Effect of Clomiphene Citrat on Endometrium by Using Ethinyl Estradiolبررسی تأثیر اتینیل استرادیول بر روی مهار اثرات آنتیاستروژنی کلومیفن سیترات درآندومتر بیماران نابارور تحت تزریق داخل رحمی اسپرم57621368FAمرضیهفریمانیعاطفهضیائیشهلانصرالهیمهرانگیززمانیJournal Article20200926 Background & Objective : Clomiphene is an effective and cheap drug in induction of ovulation or super ovulation in infertile women. Although it induced ovulation in 80-90% of cases, pregnancy rate is 30-40% due to anti Estrogenic effect on endometrial and mucosal cervix. The goal of this research is to evaluate the inhibition of antiestrogenic effect of clomiphene citrate by using of ethinyl estradiol. Materials & Methods: A double blind clinical trial was performed in 62 infertile patients. They were 20-35 years old and 3 months before treatment they didn’t used any drugs for their infertility. They had BMI < 30 and in normal range of FSH, LH, TSH, PRL and testosterone on the third days of menstrual cycle. They were randomly divided into two groups A and B. Group A received 100 mg/day clomiphene citrate in the 5th day of menstrual cycle for 5 days and 0.05 mg/day ethinyl estradiol for 5 days from 8th day of menstrual cycle. Group B received only clomiphene citrate 100 mg/day in the 5th day of menstrual cycle for 5 days. Patients whom have follicles growth of greater than 18 mm have prescribed 10,000 HCG and 36 hours later IUI was performed for all patients. Results: Our results show that pregnancy rate in patients who received clomiphene citrate plus ethinyl estradiol was higher than patients who received only clomiphene citrate, 14.3% versus 9.7%, respectively. This difference is not significant. Mean size of dominant follicles in groups A was less than group B (p=0.0001) and cancellation rate was higher in group A (p=0.005). Endometrial thickness and appearance in two groups was similar. Conclusion: Although ethinyl estradiol could not either increased endometrial thickness or improved endometrial appearance. It could not also decrease follicular growth rate that to our best knowledge was not reported previously. But it could increase pregnancy rate from 9.7% to 14.3%. Although this differences is not significant (p=69%) it is important from clinical point. This difference may be due to differences in etiology of infertility between two groups or other causes. More studies are needed in future. مقدمه و هدف: کلومید یک داروی مؤثر و ارزان در تحریک تخمکگذاری و سوپراوولاسیون در بیماران نابارور است و باعث 90-80 درصد تخمگذاری در بیماران میشود ولی میزان حاملگی با آن تقریباً یک دوم این میزان است که علت آن اثرات آنتیاستروژنی کلومیفن خصوصاً بر روی آندومتر و سرویکس است. هدف از این مطالعه ارزیابی تجویز اتینیتل استرادیول در مهار اثرات آنتیاستروژنیک کلومیفن سیترات در آندومتر واثرات آن بر نتایج بارداری بودهاست. به این منظور جمعیت بیماران کاندبد تلقیح داخل رحمی ( IUI )، به منظور حذف تأثیر عامل استروژن بر عامل سرویکال به طور همزمان انتخاب شدند. مواد و روشها: در یک مطالعه تجربی ( Clinical Trial ) دو سکو کور 62 بیمار که به علت ناباروری به علل مختلف کاندید IUI بودند و واجد شرایط زیر بودند، پس ار کسب رضایت وارد مطالعه شدند. در 3 ماه اخیر هیچگونه دارویی جهت تخمکگذاری مصرف نکرده باشند، شاخص توده بدنی کمتر از 30 و FSH 12 همراه با سطوح نرمال پرولاکتین ـ TSH و تستوسترون داشته که یا بهطور طبیعی قاعده میشدند و یا با پروژسترون خونریزی ( Withdrawal ) میکردند. این بیماران بهطور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند.گروه اول کلومیفن را از روز پنجم ( mg100 ) به مدت 5 روز و EE (اتینیل استرادیول) از روز 8 به میزان mg 05/0 دریافت کردند و گروه بعدی فقط کلومیفن را با شرایط فوق دریافت کردند سپس روز 14-12 هر دو گروه از نظر تعداد و سایز فولیکول، ضخامت و نمای آندومتر با سونوگرافی واژینال مورد بررسی قرار گرفته و در صورت وجود فولیکول >18،10000 واحد HCG دریافت و 36 ساعت بعد IUI میشدند. نتایج: میانگین ضخامت آندومتر و نمای آن در دو گروه تغییر نکرد. استرادیول تأثیری روی تعداد فولیکول غالب نداشت ولی آهنگ رشد فولیکول در گروه دریافتکننده استرادیول کندتر بود که این اختلاف با 0001/0= p معنادار بود. همچنین عدم پاسخ به دارو و میزان کنسل شدن سیکل در گروهاسترادیول بیشتر بود که این اختلاف 005/0= p معنادار بود. میزان حاملگی در گروهاسترادیول + کلومید اندکی بیشتر از گروه کلومید بود (3/14 درصد در مقابل 7/9 درصد). نتیجهگیری: استرادیول نه تنها تأثیری روی افزایش ضخامت آندومتر و نمای آن نداشت بلکه دارای اثرات منفی روی رشد فولیکول و افزایش میزان کنسل شدن سیکل شد، اما میزان حاملگی در گروه دریافتکنندگان استرادیول کمی بیشتر بود که این اختلاف گرچه از نظر آماری معنادار نیست اما از نظر کلینیکی ارزشمند است، و نیاز به بررسی بیشتر دارد.دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972315620090219A Study of the Effect of Self-Care Training on the Hemodialysis Patientsâ Quality of Lifeبررسی تأثیر آموزش مراقبت از خود بر کیفیت زندگی بیماران همودیالیزی63701369FAکوروشنریمانیJournal Article20200926 Background & Objective: Hemodialysis as one of the most common methods in controlling renal insufficient brings about a lot of changes in the patients ’ method & QOL. Patient ’ s training is one of the effective factors in improving the QOL. By increasing the patient ’ s awareness about self – care & family care the patients ’ QOL can be improved. This study investigates the effect of training on hemodialysis patients ’ QOL in 2007–2008 in Maragheh. Materials & Methods: This quasi-experimental research (pre - and post -) was carried on using randomization on 32 patients. The instrument of data collection was the questionnair including demographic data, the level of information about self care and SF36. The evaluating instrument of the level of information has been devised by researcher (researcher made questionnaire) wich the validity through the content validity and its reliability assessed by cronbach’s alpha ( a =0.68). The reliability and validity of SF36 had been previously confirmed. In the first stage (before intervention) the questionnaire was completed through an interview. After determining the educational needs and designing a self – care educational schedule based on Orem’ self – care model and consulting renal and nutrition specialists the training sessions were held teaching only one patient in each session. This training lasted for four weeks 3 to 4 half – hour and one hour sessions during the morning, after noon and night. Three months after the last day of the training, the questionnaire was used by the researcher and colleagues through interview. The results were analyzed using descriptive statistic, T-Test, ANOVA and Pearson correlation. Results: The average quality of life and the level of information gained about self care before and after training indicated a meaningful difference (p مقدمه و هدف: همودیالیز بهعنوان یکی از متداولترین روشهای کنترل نارسایی مزمن کلیوی تغییرات بسیاری را در شیوه و کیفیت زندگی بیماران پدید میآورد یکی از عوامل مؤثر در ارتقاء کیفیت زندگی آموزش به بیمار است. آموزش از طریق بالاتر بردن دانش مراقبت از خود بیمار و خانواده بیمار میتواند سبب بهبود کیفیت زندگی بیماران گردد. مطالعه حاضر به منظور تعیین تأثیر آموزش بر کیفیت زندگی بیماران همودیالیزی طی سالهای 1386 – 1385 در شهرستان مراغه انجام شدهاست. مواد و روشها: این پژوهش به صورت نیمه تجربی (قبل و بعد از آموزش) بر روی 32 بیمار مبتلا به بیماری مرحله انتهایی کلیه ( ESRD ) انجام شد که به روش تصادفی ساده انتخاب شده بودند. ابزار جمعآوری دادهها پرسشنامهای متشکل از اطلاعات دموگرافیکی و سطح آگاهی در مورد نحوه مراقبت از خود و ابزار سنجش کیفیت زندگی فرم کوتاه 36 مادهای سنجش سلامتی (36 SF ) بود. ابزار سنجش آگاهی خود ساخته بود که روایی آن از روش اعتبار محتوا و پایایی آن به روش آلفای کرونباخ (68%= ) تعیین گردید. ابزار سنجش کیفیت زندگی فرم کوتاه 36 مادهای سنجش سلامتی بود که پایایی و روایی آن قبلاً تأیید شدهاست در مرحله اول (قبل از مداخله) پرسشنامه به صورت مصاحبه حضوری تکمیل گردید و بعد از تعیین نیازهای آموزشی و تدوین یک برنامه آموزشی خود مراقبتی بر اساس مدل خود مراقبتی اورم با مشورت متخصصان کلیه و تغذیه آموزش به صورت چهره به چهره در 3 تا 4 جلسه نیم تا یک ساعته درطی چهار هفته در سه شیفت صبح، عصر و شب برای بیماران انجام گرفت. بعد از گذشت سه ماه از آخرین روز آموزش، پرسشنامه مجدداً توسط پژوهشگر وهمکاران به صورت مصاحبه حضوری تکمیل وتوسط نرمافزار SPSS با استفاده از آمار توصیفی و آزمون T زوجی، ضریب همبستگی پیرسون و آنالیز واریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: نتایج با توجه به سطح معناداری زیر 05/0 (05/0( p < بیانگر ارتباط معناداری بین میانگین امتیاز کسب شده از کیفیت زندگی قبل و بعد از آموزش (001/ < p ) و سطح آگاهی در ارتباط با مراقبت از خود قبل با بعد از آموزش (001/0 p