دانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622Evaluation of serum and sputum level of IL-21 in Sardasht chemical victims and its relationship with long-term pulmonary complications (27 years after sulfur mustard exposure)بررسی سطح سایتوکاین IL-21 در سرم و خلط مصدومین شیمیایی سردشت و ارتباط آن با عوارض دراز مدت ریوی ( 27 سال پس ازمواجهه با گاز خردل)181775FAعلی محمدمحسنی مجددانشآموختۀ کارشناسیارشد ایمونولوژی، دانشکدۀ پزشکی شاهد، تهران، ایرانطوبیغضنفریاستاد، دکترای ایمنی شناسی، مرکز تحقیقات تنطیم پاسخ-های ایمنی، دانشگاه شاهد، تهران، ایران0000-0002-1049-7095راضیهدیلمقانیانکارشناس ارشد آمار زیستی، مرکز تحقیقات تنطیم پاسخ-های ایمنی، دانشگاه شاهد، تهران، ایرانJournal Article20200926Background and Objectives: Pulmonary complications are one of the most important long-term sulfur mustard (SM) exposure that chemical victims are suffering for years. IL-21 is one of the important cytokines contributing in chronic pulmonary inflammatory diseases. In this study, the serum and sputum levels of IL-21 and their correlations with pulmonary complications was evaluated 27 years after sulfur mustard exposure.
Materials and Methods: Final sample size was 475 (350 men and 125 women) SM exposed and 150 (100 men and 50 women from Rabat) unexposed controls. The age span of volunteers was 27-67 years.
Results: There was no significant different between exposed and control groups in serum and sputum levels of IL-21, but the serum level of IL-21 showed a significant correlation with spirometry parameter (FEV1/FVC) in SM exposed group was observed.
Conclusion: The affected serum and sputum levels of IL-21 by sulfur mustard exposure were not variable, but there was a significant negative correlation between serum level of IL-21and FEV1/FVC in SM exposed group.مقدمه و هدف: عوارض ریوی یکی از مهمترین آثار درازمدت مواجهه با سولفورموستارد (گاز خردل) میباشند که مصدومین شیمیایی سالهاست از آنها رنج میبرند. IL-21 یکی از سایتوکاینهای مهم در بیماریهای التهابی مزمن ریوی میباشد. در این مطالعه، میزان IL-21 در سرم و خلط مصدومین شیمیایی و ارتباط آن با مشکلات ریوی درازمدت در مواجههیافتگان با سولفورموستارد بررسی میگردد.
مواد و روشها: جمعیت مطالعه، مصدومین شیمیایی شهر سردشت میباشند. نمونۀ موردمطالعه، تعداد 3پنجاه نفر مرد و 125 نفر زن مواجههیافته با گاز خردل بهعنوان گروه مورد و صد نفر مرد و پنجاه نفر زن مواجههنیافته بهعنوان گروه شاهد از شهر ربط، در محدودۀ سنی 27 تا 67 سال میباشند. معاینات بالینی توسط متخصصین داخلی و اسپیرومتری توسط پرستار آموزشدیده انجام شد. سنجش سطح سایتوکاین IL-21 بهروش الایزا در نمونههای سرم و خلط انجام گرفته است.
نتایج: مقادیر IL-21 در سرم و خلط، در مقایسه بین دو گروه مواجههیافته و غیرمواجهه، تفاوتهای معناداری را نشان ندادند؛ اما میزان سرمی آن با شاخص اسپیرومتری FEV1/FVC در افراد مواجههیافته ارتباط منفی معنادار نشان داد.
نتیجهگیری: سطح سایتوکاین IL-21 در سرم و خلط، تحتتأثیر مواجهه با گاز خردل تغییر نکرده است؛ ولی در مواجههیافتگان ارتباط منفی معناداری بین سطح سرمیIL-21 و نسبت FEV1/FVC وجود دارد که در گروه غیرمواجهه دیده نمیشود.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1775_478b8737eaa65f5daa3899c011d436ac.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622Self-efficacy and readiness of women to reduce discretionary salt consumptionخودکارآمدی و آمادگی زنان برای کاهش مصرف اختیاری نمک9201776FAناهیدخلدیگروه بهداشت و پزشکی اجتماعی- دانشکده پزشکی دانشگاه شاهد- مربی- علوم بهداشتی در تغذیهاکبرشیخانیمربی گروه بهداشت و پزشکی اجتماعی- دانشکده پزشکی دانشگاه شاهدفریدزایریگروه آمار زیستی - دانشکده پیراپزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتیاشرفپیراستهگروه بهداشت و پزشکی اجتماعی- دانشکده پزشکی دانشگاه شاهدJournal Article20200926Background and Objective: There is a direct relationship between high intake of salt and increased risk of many non-communicable diseases. The aim of this study was to determine the self-efficacy and readiness of women to reduce discretionary salt consumption.
Materials and Methods: This cross-sectional study was conducted in 2016 using a self-administered questionnaire on 561 women attended to the women care centers of Tehran. The questionnaire contained questions about awareness of the relationship between salt and diseases, disposure to decreasing consumption due to family disease, discretionary salt consumption, stages of change, self-efficacy and demographic status of women. Data was analyzed by chi-square, ANOVA and logistic regression tests.
Results: The mean age of women was 36.21±10.1 and 39.8% of them were exposed with reducing salt intake. Over 80% of women always or often add salt to their food during preparation. A third of women were in pre-contemplation stage and 41.2% were ready to reduce salt consumption. Stages of change increased with increasing self-efficacy (r=0.42, p<0.001). Self-efficacy and exposure to salt intake limitation were the most important determinants of women's readiness to change discretionary salt consumption (OR= 1.1, 95% CI=1.06-1.14, p<0.001 and OR= 1.58, 95% CI=1.03-2.42, p<0.038, respectively).
Conclusion: The results showed that salt is used for cooking food by a large number of women and less than half of them are ready to behavior change. In general, stages of change increased with increasing self-efficacy. Because the self-efficacy is important for initiating and maintaining behavior change, for empowering women increasing self-efficacy and replacement of salt with healthy flavors should be emphasized.مقدمه و هدف: بین دریافت زیاد نمک با افزایش خطر بسیاری از بیماریهای غیرواگیر رابطۀ مستقیم وجود دارد. هدف از این مطالعه تعیین خودکارآمدی و آمادگی زنان برای کاهش مصرف اختیاری نمک بود.
مواد و روشها: این مطالعۀ مقطعی در سال 1394 با استفاده از پرسشنامۀ خودایفا بر روی 561 زن مراجعهکننده به واحدهای مراقبت زنان شهر تهران انجام شد. پرسشنامه حاوی سؤالات آگاهی درمورد رابطۀ نمک با بیماریها، مواجهه با کاهش مصرف، مصرف اختیاری نمک، مراحل تغییر، خودکارآمدی و وضعیت دموگرافیک زنان بود. دادهها با تستهای آماری کایدو، آنالیز واریانس و رگرسیون لجستیک تجزیهوتحلیل شد.
نتایج: میانگین سن زنان 1/10± 21/36 سال بود و 8/39درصد آنها با کاهش مصرف نمک مواجه بودند. هنگام پختن غذا 6/81درصد زنان همیشه یا اغلب اوقات به غذا نمک اضافه میکردند. یکسوم زنان در مرحلۀ پیشتفکر و 2/41درصد درمرحلۀ آمادگی برای کاستن از مصرف نمک بودند. مرحلۀ تغییر با افزایش امتیاز خودکارآمدی افزایش مییافت (42/0=r و001/0>p). خودکارآمدی و مواجهه با محدودیت مصرف نمک مهمترین عوامل تعیینکنندۀ آمادگی زنان برای تغییر رفتار مصرف اختیاری نمک بود (بهترتیب 14/1- 06/1=CI 95درصد، 1/1=OR با 001/0>p و 42/2-03/1=CI95درصد، 58/1=OR با 038/0>p).
نتیجهگیری: نتایج نشان داد، مصرف نمک برای تهیۀ غذا توسط زنان زیاد است و کمتر از نیمی از زنان آمادۀ تغییر رفتار هستند. بهطورکلی با افزایش خودکارآمدی، زنان در مراحل بالاتر تغییر رفتار قرار میگرفتند. از آنجا که خودکارآمدی برای شروع و حفظ تغییر رفتار اهمیت دارد، در توانمندسازی زنان برای کاهش مصرف نمک میبایستی بر افزایش خودکارآمدی و نیز مهارتهای جایگزینی نمک با طعم دهندههای سالم تأکید شود.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1776_861303aeb6a2a3b49ab99afd45bd5edd.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622Effectiveness of medication, healthy nutrition, proper physical activity prescription combined with emotional regulation intervention on perception of anxiety control and cardiovascular responses in female patients with coronary heart diseaseاثربخشی ترکیب تجویز دارو، تغذیه سالم و فعالیت بدنی متناسب، با مداخله نظمدهی هیجان بر ادراک کنترل اضطراب و پاسخهای قلبی- عروقی زنان مبتلا به بیماری عروق کرونر قلبی21301777FAآویسانجیمیدانشجوی دکترای روانشناسی، دانشگاه علوم تحقیقات، اصفهان، ایران0000-0002-2476-9602کریمعسگریدانشیار علوم اعصاب، گروه روانشناسی دانشگاه اصفهان، ایرانمژگانآگاه هریساستادیار روانشناسی سلامت، دانشگاه پیام نورگرمسار، سمنان، ایران0000-0002-2949-0192Journal Article20200926Background and Objective: The cardiovascular diseases are going to become a major problem in the world. Since a widespread range of physiological and psychological factors may have a role in the onset and continuation of cardiovascular diseases, a combination of all factors should be considered, in describing the onset and course of CV diseases. This study was accomplished in an attempt to investigate the effectiveness of drug therapy in combination with emotion regulation on the perception of anxiety control and cardiovascular responses in female patients with CV disease.
Materials and Methods: Thirty female patients with CV disease were selected via accessible sampling method according to inclusion and exclusion criteria. They were then assigned to experimental and control groups. The Intervention consisted of 10 sessions of emotion regulation, each session lasting 90 minutes. Both of the groups were asked to complete ACQ, and their hemodynamic cardiovascular responses were registered. The data was analyzed through repeated measure analysis of variance by SPSS-24.
Results: The findings showed that emotion regulation was effective in improving cardiovascular responses and enhancement of the perception of anxiety control.
Conclusion: The results of current study suggest that decrement of cardiovascular responses and enhancement of the perception of anxiety control can be achieved through training of emotion regulation techniques.مقدمه و هدف: بیماری عروق کرونر قلبی در حال تبدیلشدن به یک مشکل عمده در سراسر جهان است. از آنجا که دامنۀ گستردهای از عوامل روانشناختی-فیزیولوژیکی، خطر ابتلا و پیشرفت این بیماری را تحتتأثیر قرار میدهند، در بررسی عوامل مؤثر در پیدایش و پیشرفت آنها، باید به ترکیب این عوامل با یکدیگر توجه داشت. کنترل شاخصهای این بیماری با ترکیب درمانهای دارویی و روانشناختی میتواند بیشترین نقش را در پیشگیری و پیشرفت این بیماری داشته باشد. بر همین اساس، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی ترکیب دارودرمانی با مداخلۀ نظمدهیهیجان بر ادراک کنترل اضطراب و پاسخهای قلبیعروقی زنان مبتلا به این بیماری صورت گرفت.
مواد و روشها: طرح این پژوهش از نوع نیمهآزمایشی بود، بهطوری که با روش نمونهگیری در دسترس از زنان داوطلب مبتلا به بیماری کرونر قلبی، 30 نفر با توجه به معیارهای ورود-خروج، انتخاب و بهتصادف در دو گروه (آزمایش و گواه) جایگزین شدند. گروه آزمایش بهمدت ده جلسۀ90دقیقهای، تحت مداخلۀ نظمدهی هیجانی در کنار تجویز دارو و تغذیه و فعالیت بدنی متناسب با بیماری قرار گرفتند. آزمودنیهای هر دو گروه، قبل و بعد و یک ماه پس از انجام مداخله، به پرسشنامه ادراک کنترل اضطراب پاسخ دادند و پاسخهای قلبیعروقی آنها با استفاده از دستگاه فشارسنج اندازهگیری شد. دادههای جمعآوریشده با استفاده از نرمافزار 24-SPSS و آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفتند.
نتایج: نتایج حاکی از آن است که مداخلۀ نظمدهی هیجان در کنار تجویز دارو و تغذیه و فعالیت بدنی متناسب، به افزایش ادراک کنترل اضطراب و بهبود پاسخهای قلبیعروقی منجر میشود (05/0>P < /span>).
نتیجهگیری: نتایج این پژوهش بیانگر آن است که آموزش مهارتهای نظمدهی هیجانی و اصلاح هیجانها در کنار تجویز دارو و تغذیه و فعالیت بدنی متناسب، ادراک کنترل اضطراب را بهبود بخشیده و به کاهش «بیشپاسخدهی قلبیعروقی» میانجامد.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1777_0683d144f7d2a02080bb1f1de693780f.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622Immunohistochemical detection of apoptotic factors Bax and Bcl-2 in the lung alveoli following six weeks of high intensity exercise trainingردیابی ایمونوهیستوشیمیایی شاخص های آپوپتوزی Bax و Bcl-2 حبابچه های ریوی، متعاقب 6 هفته تمرین تناوبی شدید31401778FAمهدییادگاریدکتری تخصصی، گروه فیزیولوژی ورزشی دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه مازندران، مازندران، ایرانسیمینریاحیدکترای تخصصی فیزیولوژی ورزشی، پژوهشگر مرکز پژوهشی علوم و فناوری اپیدمیولوژی ، دانشگاه علوم پزشکی ارتش، تهران، ایرانشادمهرمیرداردانشیار، دکترای تخصصی فیزیولوژی ورزشی، گروه فیزیولوژی ورزشی، دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی ، دانشگاه مازندران، مازندران، ایرانغلامرضاحمیدیاناستادیار، دکترای تخصصی بافتشناسی، گروه علوم پایه دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایرانمیترایوسف پوراستادیار، دکتری تخصصی ، گروه فیزیولوژی دانشکده پژشکی، دانشگاه علوم پزشکی ارتش، تهران، ایرانفاطمهریاحیکارشناسی ارشد، پژوهشگر مرکز پژوهشی علوم و فناوری اپیدمیولوژی ، دانشگاه علوم پزشکی ارتش، تهران، ایرانJournal Article20200926Background and Objective: From the perspective of molecular studies، since the relationship between high intensity interval training and apoptosis-related proteins in the lungs has not investigated, aim of this study was immunohistochemical detection of apoptotic proteins Bax and Bcl-2 in the lungs alveoli after 6 weeks of high intensity interval training.
Materials and Methods: This research was an experimental study. Samples of this study were 14 male Wistar rats (4 weeks old، 72±8 gr weight), healthy and no history of disease that divided into training and control groups (exercise training=7، control=7). The high intensity interval training program was carried out for 6 weeks. Training program was started with 25 m/min and ended with 70 m/min speed at the final stage. In each training session, rats completed the 1-min activity with 10 repetition and work to rest ratio was 1:2. Lung tissue was extracted for Immunohistochemistry tests and protein levels of Bax and Bcl-2 were measured. To analyze data، independent t- test was used (P<0.05).
Results: After 6 weeks of high intensity interval training، level of Bax protein significantly increased. Also, after 6 weeks of high intensity interval training، level of Bcl-2 protein also significantly increased (P<0.05).
Conclusion: It seems that intensity interval training period causes significant changes in expression of pulmonary alveolar apoptotic proteins and its accurate interpretation that it may be helpful or harmful require further researchesمقدمه و هدف: از دیدگاه مطالعات ملکولی تاکنون رابطۀ بین تمرینات تناوبی شدید، بروز آپوپتوز و پروتئینهای مرتبط با آن در ریه، موردبررسی قرار نگرفته است. از این رو، هدف پژوهش حاضر ردیابی ایمونوهیستوشیمیایی پروتئینهای آپوپتوزی Bax و Bcl-2 حبابچههای ریوی، متعاقب شش هفته تمرین تناوبی شدید بود.
مواد و روشها: این پژوهش یک مطالعۀ تجربی بود که نمونههای آن را چهارده سر، رت نر نژاد ویستار سالم و بدون سابقۀ بیماری (سن چهار هفته و میانگین وزنی 8±72 گرم) تشکیل داده بودند که بهطور تصادفی، به گروه تمرین و کنترل تقسم شدند. در طی شش هفته برنامۀ تمرین تناوبی شدید با سرعت 25 متر بر دقیقه شروع و با سرعت 70 متر بر دقیقه به پایان رسید. هر جلسۀ تمرین شامل ده مرحلۀ یکدقیقهای، دویدن شدید با نه مرحلۀ دودقیقهای دویدن آهسته بین آنها بود. جهت انجام آزمایشهای ایمونوهیستوشیمیایی، بافت ریه خارج و سطح پروئینهای Bax وBcl-2 اندازه گیری شد. جهت تحلیل دادهها از آزمون پارامتریک t مستقل در سطح 05/0≥α استفاده شد.
نتایج: پس از شش هفته تمرین تناوبی شدید، بیان پروتئین Bax حبابچههای ریوی بهطور معناداری افزایش یافت. همچنین متعاقب شش هفته تمرین تناوبی شدید، بیان پروتئینBcl-2 نیز بهطور معناداری افزایش یافت (05/0≥P < /span>).
نتیجهگیری: بهنظر میرسد یک دورۀ تمرین تناوبی شدید، سبب تغییرات بارزی در بیان پروتئینهای آپوپتوزی حبابچههای ریوی میشود که تفسیر عواقب چنین تغییراتی بهدنبال تمرینات ورزشی، نیازمند انجام پژوهشهای بیشتر است.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1778_06526c99a5953c5094d56d323ad5847e.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622Evaluation of awareness and attitude of non-medical students in relation to epilepsyبررسی سطح نگرش و میزان آگاهی دانشجویان غیر پزشکی درارتباط با بیماری صرع41481779FAهادیکاظمیگروه اطفال .دانشگاه شاهدتایمازانصاریدانش آموخته دانشگاه شاهدایمانانصاریدانشجوی پزشکی. کمیته تحقیقات دانشجویی. دانشکده پزشکی. دانشگاه شاهدسیامکافشین مجدمتخصص مغز و اعصاب.مرکز تحقیقات نوروفیزیولوژی . دانشگاه شاهد0000-0002-3530-4632Journal Article20200926Background and Objective: Epilepsy is one of the most common neurologic disorders which make lots of economic and social problems and negative conceptions in relation with these patients. The aim of this study was evaluation of attitude and awareness (AA) of non-medical students about this disorder.
Materials and Methods: In this descriptive cross-sectional study, 300 of non-medical students randomly selected and a questionnaire was completed with each participant. Data was analyzed using simple linear regression and t test in SPSS software and results were considered statistically significant at P<0.05.
Results: There was significant relation between AA and age (P=0.004 and P=0.001, respectively). But relation between gender and AA was non-significant (P>0.05). Also, there was positive and significant correlation between education and AA.
Conclusion: There was good information about the disease and its presentation. Awareness was moderate in relation with etiology of the disease but low in correlation with treatment, complications, and provocation factors.مقدمه و هدف: صرع یکی از شایعترین بیماریهای نورولوژیک میباشد و مشکلات زیادی را همچون هزینههای درمان و مشکلات اجتماعی ناشی از نگرش منفی جامعه نسبت به بیماری را برای مبتلایان بهوجود میآورد. هدف از انجام این مطالعه، بررسی نگرش و آگاهی دانشجویان غیرپزشکی بهعنوان نمونهای از افراد با سواد و نسبتاً آگاه جامعه درمورد این بیماری میباشد.
مواد و روشها: در این مطالعۀ مقطعی توصیفی، سیصد دانشجوی غیرپزشکی بهطور تصادفی وارد مطالعه شدند و پرسشنامهای شامل سؤالات مربوط به آگاهی و نگرش در مورد بیماری صرع توسط آنها تکمیل گردید. دادهها توسط نرمافزار آماری SPSS و با انجام آزمونهایt ، دو نمونۀ مستقل و رگرسیون خطی ساده موردبررسی قرار گرفت و سطح معنیداری 05/0P< در نظر گرفته شد.
نتایج: میان آگاهی و نگرش دانشجویان در رابطه با بیماری صرع و سن آنها رابطۀ معناداری وجود داشت (بهترتیب 004/0P=، 001/0P=) در حالی که بین جنسیت افراد و آگاهی و نگرش افراد رابطۀ معناداری نبود (05/0P>). همچنین با افزایش ترم تحصیلی آگاهی افراد بیشتر و نگرش آنها نسبت به بیماری مثبتتر میشد (بهترتیب 006/0P=، و 02/0P=).
نتیجهگیری: بهطور کلی، میزان آگاهی شرکتکنندگان مطالعه، در مورد نوع بیماری صرع و نیز آگاهی از علائم خوب بود. میزان آگاهی درست، از علل صرع متوسط ارزیابی گردید؛ اما آگاهی در مورد قابلدرمانبودن بیماری از مطالعات نظیر آن و همچنین آگاهی در مورد عوامل برانگیزنده و عوارض بیماری کم ارزیابی گردید.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1779_03c66209faf228909540f5dcbdbd74c6.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622The effect of a period of aerobic training on blood levels of serotonin and endorphin and decreasing depression in addicted women to drugاثر یک دوره تمرینات هوازی بر سطوح خونی سروتونین و اندورفین و کاهش افسردگی زنان معتاد به مواد مخدر49561780FAسیده شیوادادوندکارشناس ارشد فیزیولوژی ورزشی، گروه فیزیولوژی ورزش، دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه گیلان، ایرانفرهاددریانوشدانشیار، گروه فیزیولوژی ورزش، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شیراز، ایرانJournal Article20200926Background and Objective: Depression is one of the most common mental disorders, which imposes a large burden on the health care system. The purpose of this study was to determine the effect of a period of aerobic training on blood levels of serotonin and endorphin and decreasing depression in addicted women to drug.
Materials and Methods: This study was a quasi-experimental study. A total of 30 addicted women to drug with moderate to severe depression were selected to participate as a purposeful and available sample and were randomly divided into two groups of experimental (n = 15) and control (n = 15) groups. Experimental group received 8 weeks (3 sessions per week) of aerobic exercise intensity in 60-80% of maximum heart rate, while the control group did not take part in any regular physical activity. To measure blood levels of serotonin and endorphin, in two stages, before and after training, 5 ml of blood was collected from the brachial vein of the subjects. Data were analyzed using independent and paired sample t tests. The level of significance was set at p<0.05.
Results: Eitgh weeks of aerobic training significantly increased blood levels of serotonin and endorphin and reduced depression in the experimental group as compared to the control (P<0.05).
Conclusion: According to the findings, it can be concluded that aerobic training can affect blood levels of serotonin and endorphin and improve the depression in addicted women to drug.
مقدمه و هدف: افسردگی یکی از شایعترین اختلالات روانی و یکی از بیماریهایی است که از نظر بار بیماری هزینۀ زیادی را به سیستم بهداشتیدرمانی تحمیل میکند. هدف از تحقیق حاضر تعیین اثر یک دوره تمرینات هوازی بر سطوح خونی سروتونین و اندورفین و کاهش افسردگی زنان معتاد به موادمخدر بود.
مواد و روشها: مطالعۀ حاضر یک مطالعۀ نیمهتجربی است. تعداد سی نفر از زنان معتاد به موادمخدر که مبتلا به افسردگی متوسط تا شدید بودند، بهطور هدفمند انتخاب و بهصورت تصادفی به دو گروه، تجربی (پانزده نفر) و کنترل (پانزده نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی بهمدت هشت هفته (سه جلسه در هفته) تمرینات هوازی را با شدت 60 تا 80درصد حداکثر ضربان قلب انجام دادند؛ ولی آزمودنیهای گروه کنترل در این مدت در هیچ فعالیت ورزشی منظمی شرکت نداشتند. برای سنجش سطوح خونی سروتونین و اندورفین، در دو مرحله، قبل و بعد از دورۀ تمرینات ورزشی، پنج میلیلیتر خون از ورید بازویی آزمودنیها اخذ گردید. دادهها با استفاده از آزمون t مستقل و t همبسته تجزیهوتحلیل شدند. سطح معنیداری، P<0/05 در نظر گرفته شد.
نتایج: هشت هفته تمرینات هوازی موجب افزایش معنیدار در سطوح خونی سروتونین و اندورفین و کاهش معنیدار افسردگی در گروه تجربی نسبت به کنترل شد (05/0P˂).
نتیجهگیری: بر اساس یافتهها میتوان نتیجهگیری کرد که تمرینات هوازی میتواند بر سطوح خونی سروتونین و اندورفین و بهبود افسردگی در زنان معتاد به موادمخدر تأثیر داشته باشد.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1780_2bb6fd8cf0fd762ace86a39bb881776d.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622Investigation of HLA-DQB1*3 allele in patients with Alopecia Areataبررسی الل HLA-DQB1*3 در بیماران مبتلا به آلوپسیا آره آتا57641781FAصباترشیاییکارشناسی ارشد زیست شناسی سلولی و مولکولی،گروه زیست شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی- واحد تهران شرق، تهران، ایرانالهاممسلمیاستادیار،گروه زیست شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی- واحد تهران شرق، تهران، ایراناکرم الساداتطباطبائی پناهاستادیار،گروه زیست شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی- واحد تهران شرق، تهران، ایرانJournal Article20200926Background and Objective: Alopecia Areata (AA) is a multifactorial disease characterized by hair loss especially from the scalp affecting approximately 5.3 million people. Since major histocompatibility complex (HLA) region is considered to be associated with AA susceptibility, the effect of HLA-DQB1*3 allele frequency was investigated in the present study in AA patients and their respective controls.
Materials and Methods: This study consisted of 30 patients with AA (13 females and 17 males, with a mean age of 26.3 ±2.28 years) and 15 healthy controls (5 females and 10 males, with a mean age of 30.1 ±1.5). DNA was extracted from blood samples using DNG plus method and PCR-SSP was used to detect HLA-HLA-DQB1*3. Furthermore, association of this HLA allele with some baseline clinical and demographical features was assessed.
Results: The frequency of the HLA-DQB1*3 allele was not significantly higher in patients (23.3%) as compared to the controls (26.7%). We found no association with family history, stress, phobia, and onset of the disease in patients with AA) p > 0.05(.
Conclusion: Our data do not show a correlation between the HLA-DQB1*3 allele and occurrence of AA in population.مقدمه و هدف: آلوپسیا آره آتا (AA) یک بیماری چند عاملی است که با ریزش مو بهخصوص در ناحیۀ سر شناسایی میشود و پنج میلیون نفر را تحتتأثیر خود قرار داده است. نواحی خاصی از HLA ها شناسایی شده که با پاتوژنز بیماری آلوپسیا آره آتا در ارتباط است. در این تحقیق اثر فراوانی الل HLA-DQB1*3 روی بیماران آلوپسیا آره آتا و افراد کنترل بررسی شده است.
مواد و روشها: این مطالعه شامل سی بیمار AA (سیزده زن وهفده مرد، میانگین سنی۲۸/۲ ± ۳/۲۶) و پانزده نفر کنترل سالم (پنج زن و ده مرد با میانگین سنی ۵/۱ ± ۱/۳۰) میباشد DNA .از نمونههای خون با استفاده از روش DNG plus استخراج شد و با روش PCR-SSP < /span> تشخیص HLA(HLA-DQB1*3) انجام شد. علاوه بر این، ارتباط بین این الل HLA با فاکتورهای دموگرافیک بررسی شد.
نتایج: فرکانس الل HLA-DQB1*3 در مقایسه با افراد کنترل (7/26 درصد)، در بیماران بهطور چشمگیری بالاتر نبوده است (7/26 درصد). هیچ ارتباطی بین سابقۀ خانوادگی،استرس، ترس و سن شروع بیماری با بیماران مبتلا به آلوپسیا آره آتا یافت نشد 05/0 P >.
نتیجهگیری: دادههای ما هیچ ارتباطی بین الل HLA-DQB1*3 و وقوع بیماری آلوپسیا آره آتا نشان نمیدهند.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1781_9aa46ee77654304b865ae93d02e9940a.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622The effect of regular swimming training and garlic extract on apoptosis of liver cells in doxorubicin-induced aging ratاثر تمرین منظم شنا و عصاره سیر بر مرگ برنامه ریزی شده سلول های کبدی در موشهای پیر تحت القا دوکسوروبیسین65741782FAفاطمهشایسته رادکارشناس ارشد فیزیولوژی ورزشی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد ساریپروینفرزانگیدانشیار، گروه فیزیرلوژی ورزشی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد ساریمعصومهحبیبیاناستادیار، گروه فیزیولوژی ورزشی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد قائم شهر0000-0003-0118-1981هادیعلی نژادکارشناس ارشد فیزیولوژی ورزشی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد ساریJournal Article20200926Background and Objective: Increased oxidative damage to DNA can be mentioned as the main cause of age-related diseases. This damage can result in translation of specific genes which regulate cell proliferation and apoptosis. The aim of this study was to investigate the effect of a regular swimming training with garlic extract on the levels of Bax and Bcl-2 in the liver tissue doxorubicin -induced aging rat
Materials and Methods: In this study, 42 aged male rats, 40-50 weeks, with an average initial weight of 250-300 g were randomly divided into 6 groups: 1. control, 2. saline, 3. doxorubicin, 4. doxorubicin+exercise, 5. doxorubicin+garlic, and 6. doxorubicin+garlic+exercise. Chronic kidney disease (CKD) was induced by injection of 8.5 ml/kg of doxorubicin. The animals in the exercise groups were forced to swim 30 min once a day, 3 days per week, for 8 weeks. Groups receiving supplement and exercise + supplement, daily treated with 1 ml of garlic extract per kilogram of body weight for 8 weeks orally (gavage). In addition, 48 hours after the last training session and after 12-10 hours of fasting, rats were anesthetized and liver tissue separated immediately and stored at -70ᵒC to measure the levels of Bax and Bcl-2. For comparisons among the groups, one-way analysis of variance (ANOVA) and Tukey’s test were performed with P < /em><0.05 as an indication of statistical significance.
Results: The findings showed that eight weeks of swimming training and garlic extract and the combination of exercise training and garlic extract resulted in a significant increase in the levels of Bcl-2 and also a significant decrease in the levels of Bax and Bax/Bcl-2 in the kidney tissue of aged rats induced by doxorubicin (P<0.05).
Conclusion: Exercise training, herbal supplement of garlic, and a combination of these two methods can be as an effective non-pharmacological therapy to reduce liver damage and protect liver tissue against oxidative stress and inflammatory injuries associated with aging.مقدمه و هدف: عامل اصلی بیماریهای وابسته به سن را میتوان افزایش آسیب اکسایشی DNA ذکر کرد. این آسیب میتواند منجر به ترجمان ژنهای خاصی شود که تکثیر و مرگ سلولی را تنظیم میکنند. هدف از مطالعۀ حاضر، بررسی اثر یک دوره تمرین منظم شنا بههمراه مصرف عصارۀ سیر بر میزان Bax و Bcl-2 بافت کبد موشهای پیر تحتالقای دوکسوروبیسین میباشد.
مواد و روشها: چهلودو سر موش صحرایی نر مسن 40 تا 50 هفتهای با میانگین وزن اولیۀ 250 تا 300 بهروش تصادفی به شش گروه تقسیم شدند: 1. کنترل؛ 2. سالین؛ 3. دوکسوروبیسین؛ 4. دوکسوروبیسین و تمرین؛ 5. دوکسوروبیسین و سیر؛ 6. دوکسوروبیسین و سیر و تمرین. برای القای بیماری مزمن کلیوی از داروی دوکسوروبیسین، بهمیزان 5/8 میلیلیتر بهازای هر کیلوگرم وزن استفاده شد. برنامۀ تمرینی اصلی بهصورت تمرین شنا بهمدت هشت هفته و هر هفته سه روز و هر روز سی دقیقه بود. گروههای دریافتکنندۀ مکمل و تمرین و مکمل، روزانه یک میلیلیتر عصارۀ سیر بهازای هر کیلوگرم وزن بدن، بهمدت هشت هفته بهصورت خوراکی (گاواژ) دریافت کردند. چهلوهشت ساعت پس از آخرین جلسۀ تمرینی و پس از 10 تا 12 ساعت ناشتایی، موشها بیهوش شده و بافت کبد بلافاصله جدا و در فریزر با دمای منفی هفتاد درجۀ سانتیگراد برای اندازهگیری سطوح Bax و Bcl-2 استفاده گردید. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از آزمون آنالیز واریانس یکطرفه و آزمون تعقیبی توکی جهت تعیین محل اختلاف بین گروهها استفاده گردید.
نتایج: نتایج نشان داد هشت هفته تمرین شنا و مصرف عصارۀ سیر و ترکیب تمرین و سیر سبب افزایش معنیداری در سطوح Bcl-2 و همچنین کاهش معنیداری در سطوح Bax و نسبت Bcl-2/Bax بافت کبد موشهای مسن تحتالقای دوکسوروبیسین شد (05/0>P < /span>).
نتیجهگیری: فعالیت ورزشی، استفاده از مکمل عصارۀ سیر و ترکیبی از این دو شیوه میتوانند، بهعنوان روشهای درمانی غیردارویی مؤثر، جهت کاهش آسیب کبدی و حمایت بافت کبد در مقابل آسیبهای ناشی از استرس اکسایشی و التهابی افزایش سن محسوب شوندhttps://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1782_cb3c7d1d6d5945c165114e845672215d.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622A comprehensive evaluation of the satisfaction rate related to implementation of health transformation plan in southern Iran in 2015ارزشیابی چندجانبه میزان رضایتمندی از اجرای طرح تحول سلامت در یک مرکز آموزشی درمانی جنوب کشور در سال 139475861783FAپیوندباستانیاستادیار، مرکز تحقیقات مدیریت سلامت و منابع انسانی، دانشکده مدیریت و اطلاع رسانی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شیراز، شیراز، ایرانزهرهموسی کاظمیدانشجوی کارشناسی ارشد، مرکز تحقیقات مدیریت سلامت و منابع انسانی، دانشکده مدیریت و اطلاع رسانی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شیراز، شیراز، ایرانمهدیه ساداتاحمدزادهدانشجوی کارشناسی ارشد، مرکز تحقیقات مدیریت سلامت و منابع انسانی، دانشکده مدیریت و اطلاع رسانی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شیراز، شیراز، ایرانJournal Article20200926Background and Objective: Need for health has changed regarding economic, social and political conditions. Responsiveness to these changes was one of the main reasons for establishment of Health Transition (Transformation) Reform (HTR) in Iran.
Materials and Methods: This research was a cross-sectional study that was conducted in Shahid Chamran Hospital in Shiraz in 2015. Five questionnaires were applied for each of the study population consisting managers, physicians, nurses, official workers and patients. The source of these questionnaires was in national center of research. Reliability of the questionnaires was confirmed (α>0.7). The study ample was calculated by Cochrane and about 295 participants were included. SPSS19 was applied through ANOVA, t-test and Pearson correlation for analyzing data.
Results: The least rate of satisfaction was belonged to physicians (1.62±0.56), official workers (2.82±0.88), nurses and clinical workers (2.84±0.25), managers (3.09±0.48) and patients (3.44±0.30). The mean of satisfaction was significantly different among physicians according to their marital status (p=0.038), the patients satisfaction was also different significantly according to their level of education (p=0.008).
Conclusion: In spite of all the advantages of Health Transformation Reform, it had some disadvantages in different aspects that may lead to dissatisfaction and it is recommended to evaluate and periodical monitoring.مقدمه و هدف : نیازهای سلامت جامعه تحتتأثیر شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی پیوسته تغییر میکنند. پاسخگویی به این تغییرات مهمترین استدلالی بود که بر اساس آن بحث ایجاد تحول و ارتقا در نظام سلامت کشور مطرح شد. این مطالعه با هدف تعیین میزان رضایتمندی از اجرای طرح تحول سلامت انجام شد.
مواد و روشها: مطالعۀ حاضر تحلیلی مقطعی میباشد که در سال 1394 در مرکز آموزشیدرمانی چمران شیراز انجام شد. در این مطالعه پنج پرسشنامه برای گروههای مختلف، شامل مدیران و سرپرستان بخشها، پزشکان، پرستاران و پرسنل درمانی، پرسنل اداری و مالی و بیماران تهیه شد. پایایی پرسشنامهها با آلفای کرونباخ بالای 70درصد تأیید شد. حجم نمونهای معادل 295 با استفاده از فرمول کوکران تعیین شد. ابزار مورداستفاده، پرسشنامۀ استاندارد مرکز تحقیقات ملی سلامت بود. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS19 و از طریق آزمونهای آماری ضریب همبستگی پیرسون و تی مستقل و آنوا تجزیهوتحلیل شدند.
نتایج: کمترین میانگین رضایت بهترتیب در گروه پزشکان 56/0±62/1، پرسنل اداری و مالی 88/0±82/2، پرستاران و پرسنل درمانی 25/0±84/2، مدیران و سرپرستان 48/0±09/3، بیماران 30/0±44/3 بود. رضایت پزشکان بر حسب وضعیت تأهل اختلاف آماری معناداری نشان داد (038/0=p < /span>). رضایت بیماران نیز بر حسب تحصیلات) 008/0=p < /span>) اختلاف آماری معناداری نشان داد.
نتیجهگیری: طرح تحول سلامت علیرغم تمامی محاسنی که دارد، در برخی جوانب با نقایص و کاستیهایی روبرو است که موجب نارضایتی گروههای ذینفع شده است؛ لذا نیازمند پایش و ارزیابی دورهای میباشد.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1783_6b9323c58ea4e020761d5a208c69f692.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622Neuroprotective effect of diosgenin in 6-hydroxydopamine-induced model of Parkinsonâs disease in the ratاثر حفاظت عصبی دیوسجنین در مدل تجربی بیماری پارکینسون القاء شده با 6-هیدروکسی دوپامین در موش صحرایی87981784FAزهراقاسمیگروه فیزیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه شاهد، تهران، ایرانزهراکیاسالاریمرکز تحقیقات نوروفیزیولوژی، دانشگاه شاهد، تهران، ایرانفاطمهابراهیمیگروه فیزیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه شاهد، تهران، ایرانفریباانصاریگروه فیزیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه شاهد، تهران، ایرانمریمشرایلیگروه علوم تشریح و پاتولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه شاهد، تهران، ایرانمهردادروغنیمرکز تحقیقات نوروفیزیولوژی، دانشگاه شاهد، تهران، ایران0000-0002-9209-8484Journal Article20200926Background and Objective: Parkinson's disease is one the most common neurodegenerative diseases clinically diagnosed by movement disorders such as slowness of movement, muscle stiffness, tremor at rest and personality disorder. The goal of this study was to examine the impact of diosgenin with antioxidant and neuroprotective effects on a rat model of Parkinson's disease induced by 6-hydroxydopamine.
Materials and Methods: Forty male Wistar rats were divided into four groups. 1-sham, 2-sham treated with diosgenin (100 mg/kg) 3- The group microinjected with 6-hydroxydopamine (6-OHDA) and 4- 6-OHDA group treated with diosgenin. Rats received diosgenin by gavage before surgery for 1 week. At the end of this period, the experimental model of Parkinson's disease was induced by unilateral injection of 6-OHDA into the striatum. Rotational behavior was studied after the surgery. Malondialdehyde (MDA), glutathione (GSH), catalase, nitrite and glial fibirally acidic protein (GFAP) were measured in the homogenate. Also, nigral neurons were counted and compared using Nissl staining.
Results: There was a significant reduction of rotations in diosgenin-pretreated 6-OHDA-lesioned rats as compared to untreated 6-OHDA group. In addition, pretreatment with diosgenin in 6-OHDA-lesioned group significantly prevented the reduction of neurons in the substantia nigra pars compacta as compared to the untreated group (P<0.05). Also, diosgenin pretreatment decreased the level of GFAP and MDA in the brain homogenate (P<0.01) and increased level of glutathione (GSH) (P<0.05). There was also no significant change regarding nitrite and catalase.
Conclusion: Diosgenin pretreatment improved motor behavior and asymmetry in 6-OHDA-lesioned rats and protected substantia nigra pars compacta neurons and its effect is mediated via attenuation of oxidative stress and astrogliosis.مقدمه و هدف: بیماری پارکینسون یکی از شایعترین انواع بیماریهای نورودژنراتیو میباشد که از نظر کلینیکی توسط اختلالات حرکتی مانند کندی حرکات، سختی عضلات، لرزش در حال استراحت و اختلال وضعیت مشخص میشود. این مطالعه، طراحی شده است تا اثرات مادۀ مؤثر دیوسجنین را بهعنوان یک ماده با خواص آنتیاکسیدانی و نوروپروتکتیو بر مدل موشی بیماری پارکینسون القاشده توسط 6-هیدروکسی دوپامین بررسی کند.
مواد و روشها: چهل موش صحرایی نر، به چهار گروه تقسیم شدند. 1. شم؛2. شم درمانشده با دیوسجنین (100میلیگرم بر کیلوگرم)؛ 3. گروه جراحیشده با 6-هیدروکسی دوپامین؛ 4. گروه جراحی درمانشده با دیوسجنین. موشها دیوسجنین را بهروش گاواژاز قبل از جراحی برای مدت یک هفته دریافت کردند. در انتهای این مدت، مدل تجربی بیماری پارکینسون توسط تجویز مستقیم یکطرفه 6-هیدروکسی دوپامین به داخل استریاتوم القا شد. تست رفتاری چرخش قبل و بعد از جراحی مطالعه شد. مالون دی آلدهید (MDA)، گلوتاتیون GSH)، کاتالاز، نیتریت(NO) پروتئین رشتهای اسیدی گلیال (GFAP < /span>) در بافت هموژنیزهشدۀ استریاتوم اندازهگیری شدند. همچنین، نورونها با رنگآمیزی نیسل در بخش متراکم جسم سیاه(SNc) شمارش و مقایسه شدند.
نتایج: در بررسی رفتاری تعداد چرخشها در گروه ضایعهدیدۀ تحتتیمار با دیوسجنین، نسبت به گروه ضایعهدیده کاهش معنیدار داشت .(P<0.05) بهعلاوه، از کاهش تعداد نورونها در بخش متراکم جسم سیاه در گروه ضایعۀ تحتتیمار، نسبت به گروه ضایعه کاسته شد .(P<0.05) همچنین، مقادیر GFAP < /span>وMDA مغز را بهترتیب با(P<0.05) و (P<0.01)در گروه ضایعۀ تحتتیمار کاهش داد در حالی که مقادیر گلوتاتیون استریاتوم را افزایش داد P<0.05)). بهعلاوه، درمورد نیتریت و کاتالاز تغییر معنیداری مشاهده نشد.
نتیجهگیری: پیشدرمانی با دیوسجنین موجب بهبود رفتار حرکتی و کاهش عدمتقارن حرکتی در حیوانات ضایعهدیده با 6-هیدروکسی دوپامین شد و موجب حفاظت نورونها در بخش متراکم جسم سیاه میگردد که این از طریق کاهش آستروگلیوز و استرس اکسیداتیو به انجام رسیده است.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1784_484c400e03a304efb14266ca596577c4.pdfدانشگاه شاهددانشور پزشکی2716-972325220170622Quality of life in Mazandaran renal recipients during the years 2013-14کیفیت زندگی در بیماران پیوندی کلیه مازندران در سال 1392991061785FAاباذراکبرزاده پاشاگروه ارولوژی- دانشگاه علوم پزشکی بابل، بابلشایانعلی جان پورمرکز حوادث وفوریت های پزشکی،دانشگاه علوم پزشکی بابل،بابلهوشمندبسیمکمیته تحقیقات دانشجویی ، دانشگاه علوم پزشکی بابل، بابلمهرانافشنگکمیته تحقیقات دانشجویی ، دانشگاه علوم پزشکی بابل، بابلثریاخفریگروه پزشکی اجتماعی،دانشگاه علوم پزشکی بابل، بابلرضاعلیزاده نواییدانشگاه علوم پزشکی مازندران،ساریفرزانخیرخواهگروه روان پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی بابل ، بابلزیباشیرخانیمرکز بیومتریک و انفورماتیک،دانشگاه علوم پزشکی بابل،بابلJournal Article20200926Background and Objective: Renal transplantation is an efficient solution for end-stage renal disease patients. Since the purpose of treatment of renal failure patients is not only to sustain life, but also to improve the quality of life, this study investigated the quality of life in transplanted patients and affecting factors.
Materials and Methods: This cross-sectional study was conducted on 188 transplanted patients in Beheshti Hospital by census in 2013. Public health (sf36), Ferrans and Powers, GHQ-28 and last patient experiment and demographic questionnaires were used. Then, t-test, chi-square and logistic regression tests were used (SPSS v18).
Results: The mean quality of life for men and women was 23.4 ± 3.7 and 23± 4, respectively. The mean score of social functioning, bodily pain, physical area with the type of dialysis (hemodialysis, peritoneal dialysis and non-dialysis) had a significant difference (p <0.05). The mean score of quality of life, health- mental performance and psychological realm with urea levels was statistically significant (p <0.05). In mental health areas, depression with gender (1.4±2 male, 5.5 ± 4 female, p=0.2), physical realm with source of income (3.2±2 no income, 1.4 ± 3 employment, p=0.4), anxiety with income (3.9±3 no income, 2.9±4 employment, p=0.2), depression domain with income (1.5±2 no income, 5.2±4 employment, p=0.4), the average total score of mental health and source of income (15±9 no income, 18 ± 12 employment, p=0.008) had statistically significant differences.
Conclusion: The results of this study showed favorable situation of quality of life in Shahid Beheshti transplant center. This can be due to favorable services but it needs to improve this situation to highest level.مقدمه و هدف: پیوند کلیه کارآمدترین راهحل برای بیماران مبتلا به نارسایی کلیوی مرحلۀ آخر و هدف از درمان بیماران نارسایی کلیه نهتنها حفظ زندگی بلکه بهبود کیفیت زندگی بیماران است. مطالعۀ حاضر، به بررسی کیفیت زندگی بیماران پیوندی و عوامل مؤثر بر آن پرداخته است.
مواد و روشها: این مطالعۀ مقطعی بر روی ۱۸۸ بیمار پیوندشدۀ بیمارستان شهیدبهشتی بابل، در سال 1392 بهروش سرشماری انجام پذیرفت. برای جمعآوری دادهها ازپرسشنامۀ سلامت عمومیsf36 ، Ferrans and Powers، GHQ-28 و آخرین آزمایش بیمار و پرسشنامۀ اطلاعات جمعیتشناختی استفاده شد. سپس آزمونهای T-test،chi- square و رگرسیون لجستیک در نرمافزارspss v18 موردتجزیهوتحلیل قرار گرفتند.
نتایج: میانگین نمرۀ کیفیت زندگی برای مردان 7/3±4/23 و برای زنان 4±23 بهدست آمد. میانگین نمرۀ عملکرد اجتماعی، درد جسمانی و حیطه فیزیکی با نوع دیالیز (همودیالیز،صفاقی،عدمدیالیز) تفاوت معنادار داشت (p<0.05) همچنین، میانگین نمرۀ کیفیت زندگی، سلامت–عملکرد و حیطۀ روحیروانی با سطح اوره رابطۀ معناداری داشتند (p<0.05). در خصوص سلامت روان، حیطۀ افسردگی با جنس (مرد، زن،2±4/1، 4±5/2،۰۰۵/۰P=)، نمرۀ حیطۀ جسمانی با منبع درآمد (عدمدرآمد، شاغل، 2±2/3، 3±4/4،۰۱/۰P=) نمرۀ حیطۀ اضطراب با منبع درآمد (عدمدرآمد، شاغل، 3±9 /3، 4±9 /4،۰۲/۰P=) و حیطۀ افسردگی با منبع درآمد (عدمدرآمد، شاغل،2±5/1، 4±2/2،۰۰۵/۰P=)، میانگین نمرۀ کل سلامت روان با منبع درآمد (بیکار، شاغل 9±15،12±008،1۸/۰P=) رابطۀ معناداری نشان داد.
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نشان از وضعیت مطلوب کیفیت زندگی در مرکز پیوند شهیدبهشتی دارد که میتواند وابسته به نتایج مطلوب خدمات در این مرکز باشد؛ اما بهبود وضعیت موجود به بالاترین سطح احساس میشود.https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1785_920242032e12f24310280b2a42fcfd88.pdf