per
دانشگاه شاهد
دانشور پزشکی
2716-9723
2716-9731
2020-09-26
23
6
1
12
1708
سلولهای بنیادی طبیعی و سرطانی خونی: داروها و سمیّت
Hematopoietic normal and cancer stem cells: Drugs and toxicity
آسیه آراموش
1
ربّانیچادگانی
arabbani@ut.ac.ir
2
دانشگاه تهران، مرکز تحقیقات بیوشیمی و بیوفیزیک، گروه بیوشیمی، تهران-ایران
دانشگاه تهران، مرکز تحقیقات بیوشیمی و بیوفیزیک، گروه بیوشیمی، تهران-ایران
در بسیاری از سلولهای سوماتیک موجودات پرسلولی، سلولهایی تحت عنوان سلولهای بنیادی وجود دارند که در فیزیولوژی بدن بسیار مهم هستند. سلولهای بنیادی سه ویژگی عمده دارند: 1. توانایی خود تجدیدشوندگی؛ 2. توانایی تکثیر نامحدود؛ 3. توانایی تمایز به انواع مختلف سلولی. زمانی که سلول بنیادی تقسیم میشود، یک سلول مشابه خود و یا سلول تحت عنوان سلول اجدادی را ایجاد مینماید. سلولهای اجدادی قدرت تکثیر کمترینسبت به سلولهای بنیادی داشته و درنهایت به انواع سلولهای بالغ تبدیل میشوند.
تحقیقات نشان میدهد که شباهتهای بسیار میان سلولهای بنیادی طبیعی و سرطانی وجود دارد. بنابراین، بهنظر میرسد که سلولهای بنیادی در ایجاد برخی از انواع سرطانها مانند سرطانهای خون، سینه و مغز نقش داشته باشند. باتوجهبه این شباهتها، این احتمال وجود دارد که سلولهای بنیادی سرطانی، در اثر جهش در سلولهای بنیادی طبیعی حاصل شدهاند؛ چراکه هر دو نوع سلول در فاز Go چرخۀ سلولی قرار دارند.
مطالعات نشان داده روشهای شیمیدرمانی معمول در درمان سرطانهای خونی، سلولهایی را که ازنظر متابولیکی و تقسیمی فعال هستند، هدف قرار میدهند و دارای اثراتی سوء بر سلولهای بنیادی طبیعی و فاکتورهای رشد خونی هستند. بنابراین، این روشها قادر به حذف سلولهای بنیادی سرطانی نیستند و اجازه به رشد مجدد تومور میدهند. پیشنهاد میگردد محققان ترکیبات جدید و استراتژیهای درمانی را توسعه دهند که بهصورت انتخابی، سلولهای بنیادی سرطانی، بهویژه مارکرهای سطحی آنها را هدف گیرند؛ چراکه این داروها بهطور مؤثرتری تومور را نسبت به درمانهای کنونی ریشهکن خواهند نمود.
Stem cells occur in many somatic tissues of multicellular organism and are important participants in their physiology. Stem cells have three distinctive properties: 1- self-renewal, 2- the potential to proliferate extensively and 3- capability to develop into multiple lineages. Every time a stem cell divides, it makes one exact copy and one progenitor cell. Progenitor cells have finite division capacity and ultimately differentiate into mature cell typesunder special groth factors. Researches show that there are many similarities between normal stem cells and cancer stem cells, so it seems that stem cells have a role in cancers of hematopoietic system, brain, and breast. Given these similarities, it is possible that cancer stem cells arise by mutations from normal stem cells because both of them are in Go phase of cell cycle. Studies have shown that conventional chemotherapy methods for treating blood-based cancer target cells that are metabolically and proliferatively active, have adverse effects on normal stem cells and hematopoietic growth factors. Therefore these cancer treatments fail to eliminate cancer stem cells and allow regrowth of the tumor. It is suggested that developing novel compounds and therapeutic strategies may help in selectively target cancer stem cells specially their surface markers because they eradicate tumors more effectively than current treatments.
https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1708_6ba58c0a314512b744f8c098e62650fc.pdf
سلولهای بنیادی
سلولهای بنیادی سرطانی
سلولهای بنیادی خونی
سمیّت
داروهای ضد سرطان
Stem cells
Cancer stem cells
Normal stem cells
Toxicity
Anticancer drugs
per
دانشگاه شاهد
دانشور پزشکی
2716-9723
2716-9731
2020-09-26
23
6
13
20
1709
اثر تمرین هوازی شنا و مصرف عصارۀ سیر بر سطوح برخی از فاکتورهای رشد مداخلهگر در آنژیوژنز و نروژنز بافت مغز در موشهای صحرایی پیر
Effect of swimming exercise and garlic extract consumption on some of growth factors involved in angiogenesis and neurogenesis in the brain tissue of old rats
اسلامی
1
حبیبیان
habibian_m@yahoo.com
2
فرزانگی
3
کارشناس ارشد فیزیولوژی ورزش دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری، ساری، ایران
استادیار گروه تربیت بدنی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر، قائمشهر، ایران
دانشیار گروه فیزیولوژی ورزش، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری، ساری، ایران
مقدمه و هدف: با افزایش سن، آنژیوژنز و نروژنز در مغز کاهش مییابد؛ درحالیکه فعالیت ورزشی منظم و مکملهای آنتیاکسیدانی با تغییرات فیزیولوژیکی مختلف در مغز همراه میباشد. لذا هدف از تحقیق حاضر، بررسی اثر تمرین هوازی شنا و عصارۀ سیر بر سطوح برخی از فاکتورهای رشد مداخلهگر، در آنژیوژنز و نروژنز بافت مغز در موش های صحرایی پیر بود.
مواد و روشها: ۳۵ سر موش پیر (۲۰تا۳۰ماهه) صحرایی نر ویستار پیر، بهصورت تصادفی، به ۵ گروه (۷تایی) کنترل، سالین، تمرین هوازی، سیر و تمرین هوازی + سیر تقسیم شدند. حیوانات با تمرین شنا بهمدت ۶۰ دقیقه، ۳ بار در روز، بهمدت ۸ هفته، ورزش داده شدند. عصارۀ سیر (۵/۲گرم/کیلوگرم وزن بدن) بهصورت گاواژ معده مصرف شد. موشها ۷۲ ساعت پس از آخرین مداخلهها کشته شدند و سطوح مغزی فاکتور رشد تبدیل بتا ۱ (TGF-β1) و فاکتور رشد اندوتلیال عروقی (VEGF) بهروش الایزا تعیین شد. از آزمون آنالیز واریانس یک طرفه برای آنالیز دادهها استفاده شد (۰۵/۰>p < /span>).
نتایج: نتایج نشان داد که ۸ هفته تمرین منظم شنا و مصرف سیر و ترکیبی از دو مداخله، موجب کاهش سطوح مغزی TGF-β1 و افزایش VEGFدرمقایسه با گروه کنترل شد (۰۵/۰>p < /span>).
نتیجهگیری: بهنظر میرسد که تمرین منظم شنا و مصرف سیر و ترکیبی از دو مداخله میتواند از کاهش آنژیوژنز و نروژنز مغزی مرتبط به پیری، بهواسطۀ تنظیم مثبت سطوح VEGF و کاهش سطوح TGF-β1 در رتهای پیر حمایت نماید.
Background and Objective: Angiogenesis and Neurogenesis declines with aging whereas regular exercise and antioxidant supplements are associated with various physiological changes in the brain. Therefore, the aim of this study was to assess the effect of swimming exercise and garlic extract on the some of growth factors involved in angiogenesis and neurogenesis in the brain tissue of old rats.
Materials and Methods: In this research study, 35 sedentary aged male Wistar rats were randomly divided into 5 groups (7 rats per group) of control, saline, garlic, aerobic exercise, and garlic+exercise. The animals were exercised by swimming training at 3 min to 60 min per day, five days a week for 8 weeks. The extract of garlic (2.5 g/kg) was administered by gastric gavage to old rats. The rats were killed 72 h after the last treatments and the brain transforming growth factor-β1 (TGF-β1) and vascular endothelial growth factor (VEGF) level were evaluated by ELISA method. One-way analysis of variance was used for data analysis.
Results: The results showed that 8-week swimming training, garlic consumption and the combined intervention decreased brain TGF-β1 and increased VEGF level in aged rats (p < 0.05).
Conclusion: It seems that regular swimming training, garlic consumption and the combined intervention protects against age-related decline of angiogenesis and neurogenesis in the brain by up-regulation of VEGF and decreasing TGF- β1 levels in old rats.
https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1709_faad0205dbdf4c671bb86c4198c08552.pdf
مغز
نروژنز
شنا
فاکتور رشد تبدیل- بتا یک
فاکتور رشد اندوتلیال عروقی
Brain
Neurogenesis
Swimming
Transforming growth factor β1
Vascular endothelial growth factor
per
دانشگاه شاهد
دانشور پزشکی
2716-9723
2716-9731
2020-09-26
23
6
21
28
1710
اثر ضدرگزایی نانوذرات اکسید منگنز بر غشای کوریونوآلانتوئیس جوجه
Anti-angiogenic effect of MnO2 nanoparticles on chicken chorioalantoic membrane
مجیدیفرد
1
حسنپورعزتی
hassanpour@shahed.ac.ir
2
گروه زیستشناسی، دانشکدۀ علوم پایه، دانشگاه شاهد، تهران، ایران
گروه زیستشناسی، دانشکدۀ علوم پایه، دانشگاه شاهد، تهران، ایران
مقدمه و هدف: بهتازگی، نشان داده شده است که نانوذرات فلزی بدون پوشش، دارای توانایی مهار رگزایی هستند. در این پژوهش، خاصیت ضدرگزایی نانوذرۀ دیاکسید منگنز بدون پوشش در مدل غشای کوریوآلانتوئیس جنین جوجه مورد پژوهش واقع میشود.
مواد و روشها: تخممرغهای نطفهدار به پنج گروه (n=10) شاهد و دریافتکنندۀ غلظتهای (۱ و ۱۰ و ۱۰۰ نانوگرم و ۱ میکروگرم) نانوذرۀ اکسید منگنز تقسیم شدند. روز هشتم، پس از انکوباسیون، یک دیسک کاغذی بر روی CAM قرار داده شد که در گروه کنترل، حاوی PBS و در دیگر گروهها، حاوی غلظتهای متفاوتی از نانوذره بود. در روز دهم، تمام نمونهها مورد عکسبرداری قرار گرفتند. تعداد انشعابات و طول عروق خونی در تصاویر میکروسکوپی توسط نرم افزار ImageJ کمّی شدند.
نتایج: اکسید منگنز در غلظت 1 نانوگرم در مقایسه با گروه کنترل بر میانگین تعداد انشعابات و طول عروق خونی معنیدار نبود؛ درحالیکه تجویز غلظتهای ۱۰ و ۱۰۰ نانوگرم و ۱ میکروگرم نانوذره، بهطور افزایشیابندهای سبب کاهش معنیدار (p<0.01) این متغیرهای مورد اندازهگیری شد.
نتیجهگیری: این نتایج گویای فعالیت ضدرگزایی نانوذرۀ MnO2 بدون پوشش است. این نانوذره دارای خاصیت اکسیدکنندۀ قوی است. برخی نانوذرات اکسید فلزی، اثرات سمیت سلولی و آپپتوزی بر سلولهای اندوتلیوم ازطریق القای استرس اکسیداتیو نشان دادهاند. رگزایی بهعنوان یک وضعیت استرس اکسیداتیو محسوب میشود؛ لذا فعالیت ضدرگزایی این نانوذره احتمالاً میتواند ناشی از فعالسازی فرایندهای اکسیداتیو در CAM باشد.
Background and Objective: Recently, it has been shown that some naked metal nanoparticles have angiogenesis potential. In the present study, the anti-angiogenesis property of bare manganese oxide (MnO2) nanoparticles was investigated on chicken chorioallantoic membrane (CAM).
Materials and Methods: Fifty hen fertilized eggs were divided into five groups (n=10); the control and experimental groups treated with different concentration of MnO2 nanoparticles (1, 10, 100 ng and 1 μg). On the 8th day of incubation, a paper disk was placed on the chorionallantois membrane of eggs and soaked with PBS or different concentrations of the nanoparticles in control and treated groups, respectively. On the 10th day, all the cases were photographed using a photostereomicroscope. The number and the lengths of the vessels branching in microscopic images were quantified by Image J software.
Results: MnO2 nanoparticles at a concentration of 1ng in comparison with control had no significant effect on the mean number of blood vessels branching and its length. In contrast, application of the nanoparticles at concentrations of 10, 100 ng and 1 μg, progressively (p<0.01) reduced the measured parameters in CAM.
Conclusion: These results indicate potent anti-angiogenic activity of bare MnO2 nanoparticles. The nanoparticle is a potent oxidizing agent. Some metal oxide nanoparticles have shown cytotoxic and apoptotic effects on endothelial cells via induction of oxidative stress. Angiogenesis has been widely considered as an oxidative stress condition. So, the anti-angiogenesis activity of MnO2 nanoparticles in this model probably arises from the nanoparticles impact on the oxidative stress processes in CAM.
https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1710_24d9d8d921fd4abae5e92d484f83b9c6.pdf
نانوذره
دیاکسید منگنز
سنجش غشای کوریوآلانتوئیس
مهارگرهای رگزایی
Nanoparticles
Manganese dioxide
CAM assay
Angiogenesis inhibitors
per
دانشگاه شاهد
دانشور پزشکی
2716-9723
2716-9731
2020-09-26
23
6
29
36
1711
بررسی مقاومت آنتیبیوتیکی سودوموناس آئروجینوزای جداشده از بیماران در بیمارستانهای شهر تهران در سال 1392
الهام یوسفی
1
صادری
saderih@yahoo.com
2
رضایی
3
اولیاء
4
دانشجوی دکترای پزشکی، دانشکدۀ پزشکی، دانشگاه شاهد، تهران، ایران
PhD میکربشناسی، مرکز تحقیقات میکربشناسی مولکولی، دانشگاه شاهد، تهران، ایران
کارشناس ارشد میکربشناسی، مرکز تحقیقات میکربشناسی مولکولی، دانشگاه شاهد، تهران، ایران
PhD میکربشناسی، مرکز تحقیقات میکربشناسی مولکولی، دانشگاه شاهد، تهران، ایران
مقدمه و هدف: سودوموناس آئروجینوزا پاتوژن گرم منفی و از عوامل اصلی عفونتهای بیمارستانی با مکانیسمهای مقاومت چندگانه، بهعنوان دومین عامل مهم بیماریزا شناخته میشود که علیرغم وجود آنتیبیوتیکهای متعدد علیه آن، درمان آن اغلب دشوار است. این مطالعه بهمنظور تعیین حساسیت آنتیبیوتیکی سودوموناس آئروجینوزا به دو روش دیسک دیفیوژن و میکرودایلوشن و مقایسۀ این دو روش صورت گرفته است.
مواد و روشها: 100 ایزولۀ بالینی سودوموناس آئروجینوزا از بیمارستانهای منتخب تهران جمعآوری شده و پس از تأیید هویت، الگوی مقاومت آنتیبیوتیکی باکتری به دو روش دیسک دیفیوژن (با دیسک شرکت HiMedia، هند) و میکرودایلوشن (با کیت Sensititre، انگلیس) برای آنتیبیوتیکهای آمپیسیلین/سولباکتام، سفتازیدیم، سفتریاکسون، سفوپرازون، کاربنیسیلین، پیپراسیلین، ایمیپنم، تتراسایکلین، جنتامایسین، توبرامایسین، کلرآمفنیکل، سیپروفلوکساسین و آمیکاسین بررسی شده و نتایج حاصله مورد تجزیهوتحلیل آماری قرار گرفت.
نتایج: میزان مقاومت به آنتیبیوتیکهای مذکور به روش دیسک دیفیوژن در محدودۀ 28تا100درصد بهترتیب برای آنتیبیوتیک ایمیپنم و تتراسایکلین و بهروش میکرودایلوشن در محدودۀ 30تا97درصد بهترتیب برای آنتیبیوتیکهای ایمیپنم و آمپیسیلین/ سولباکتام بهدست آمد. همچنین ضریب کاپا یا K value جهت بررسی همخوانی دو روش تعیین مقاومت، برای تتراسایکلین صفر و برای سایر آنتیبیوتیکها بالاتر از صفر بهدست آمد.
نتیجهگیری: در هر دو روش مورد مطالعه، بیشترین حساسیت در سودوموناس آئروجینوزا به آنتیبیوتیک ایمیپنم دیده شد که بهمنظور کاربردهای درمانی به متخصصین مربوطه پیشنهاد میشود. همچنین روش دیسک دیفیوژن حساسیت مناسب در تشخیص مقاومت آنتیبیوتیکی، نظیر روش میکرودایلوشن را برای سودوموناس آئروجینوزا نشان میدهد.
https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1711_48a17849aae7473089da30ff87b56f6f.pdf
سودوموناس آئروجینوزا
دیسک دیفیوژن
میکرودایلوشن
per
دانشگاه شاهد
دانشور پزشکی
2716-9723
2716-9731
2020-09-26
23
6
37
44
1712
اثر تمرین اختیاری بر سطح CDNF در قشر مغز موشهای مدل تجربی پارکینسونی القا شده با 6-هیدروکسی دوپامین
Effect of voluntary exercise on cerebral dopamine neurotrophic factor (CDNF) level in the cerebral cortex of experimental model of parkinsonian rats induced by 6-hydroxydopamine
حسین شیروانی
1
سبحانی
2
اصلانی
3
استادیار، مرکز تحقیقات فیزیولوژی ورزشی، دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله (عج)، تهران، ایران
استادیار، مرکز تحقیقات فیزیولوژی ورزشی، دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله (عج)، تهران، ایران
کارشناس ارشد تربیتبدنی، مرکز تحقیقات فیزیولوژی ورزشی، دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله (عج)، تهران، ایران
مقدمه و هدف: فعالیت روزانۀ بدنی میتواند احتمال بروز بیماری پارکینسون را کاهش دهد. بنابراین هدف از این پژوهش، مطالعۀ تأثیر تمرینات دویدن روی چرخ دوار بر سطح CDNF قشر مغز در مدل تجربی موشهای در معرض 6 - هیدروکسی دوپامین (6-OHDA) بود.
مواد و روشها: در این مطالعۀ تجربی، 30 سر موش صحرایی بهطور تصادفی به چهار گروه: کنترل سالم، تمرین سالم، کنترل پارکینسونی، گروهی که ابتدا تمرین داشتند و سپس پارکینسونی شد (تمرین- تیمار)، تقسیم شدند. گروههای تمرین بهمدت 12 هفته در قفس مخصوص که مجهز به چرخ دوار بود، قرار گرفتند. پس از 12 هفته، 6-OHDA به داخل بطن راست مغز تزریق شد و نهایتاً پنج روز بعد از تزریق داخل بطنی، بافتبرداری انجام و سطح CDNF قشر مغز حیوان با روش ELISA اندازهگیری شد. دادهها به روش آزمون آماری واریانس یکطرفه بین گروهها مورد مقایسه قرار گرفت.
نتایج: 6-OHDA مقدار پروتئین CDNF در قشر مغز آزمودنیهای کنترل پارکینسونیشده در مقایسه با آزمودنیهای کنترل سالم را کاهش داد (017/0=P < /span>). سطح CDNF در گروه تمرین پارکینسونی بالاتر از گروه کنترل پارکینسونی بود (002/0=P < /span>).
نتیجهگیری: نتیجه این پژوهش نشان داد که پیشدرمان با استفاده از تمرینات ورزشی اختیاری سبب افزایش سطح CDNF قشر مغز شده و بنابراین موجب بالارفتن طول عمر نورونها در برابر تخریب اکسیداتیو ناشی از سمیّت 6-OHDA میشود. از اینرو، میتوان تمرینات ورزشی اختیاری را بهعنوان یک راهبرد محفاظتی در برابر بیماری پارکینسون مطرح کرد.
Background and Objective: Daily physical activity can reduce the risk of Parkinson's disease. Therefore, the purpose of this research was to study the effect of wheel running exercise on CDNF level in cortex in an experimental model of rats exposed to 6-hydroxydopamine.
Materials and Methods: In this experimental study, 30 Wistar rats were randomly divided into four groups: healthy control, healthy exercise, Parkinsonian control, and Parkinsonian group that first exercised and then Parkinson’s model was induced (Practice-treated), respectively. Subjects in exercise group were kept in special cages geared with running wheels for 12 weeks. After 12 weeks, 6-OHDA was injected into the right ventricle of the brain and five days after intraventricular injection, sampling was performed and CDNF level of cerebral cortex was measured by ELISA method. Data were analyzed statistically by ANOVA test.
Results: 6-OHDA decreased CDNF protein content in the cerebral cortex of control subjects with Parkinson’s disease compared with healthy controls (p=0.017). CDNF level of Parkinson's exercise group was higher than that of Parkinsonian control group (p=0.002).
Conclusion: The findings of the present study show that pre-treatment with voluntary exercise can increase CDNF level of cerebral cortex and protect neurons versus oxidative destruction led by 6-OHDA toxicity. Therefore, voluntary exercise can be offered as a protection strategy against Parkinson's disease.
https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1712_ba59c967ef7aa19aaed11627ac493fc0.pdf
تمرین اختیاری
6- هیدروکسی دوپامین
CDNF
Voluntary exercise
6-hydroxydopamine
CDNF
per
دانشگاه شاهد
دانشور پزشکی
2716-9723
2716-9731
2020-09-26
23
6
45
52
1713
بررسی میزان گیر کلاسپهای کرم کبالت در مقابل مینا و ترمیمهای کامپوزیتی
Retention of chrome cobalt claps in enamel versus composite restoration
سیدشجاعالدین شایق
1
عباسی
kamyar.abb@gmail.com
2
تیموری
3
باغانی
4
هاشمزهی
5
دانشیار دانشکدۀ دندانپزشکی دانشگاه شاهد
استادیار دانشکدۀ دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
استادیار دانشکدۀ دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی کاشان
دستیار تخصصی اندودنتیکس دانشکدۀ دندانپزشکی دانشگاه شاهد
مقدمه و هدف: استفاده از کامپوزیت برای تغییر کانتور دندان پایه بهمنظور بهبود میزان گیر بازوی نگهدارندۀ پروتز پارسیل بهعنوان یک روش غیرتهاجمی مورد توجه قرار دارد. دراین راستا، تحقیق حاضر با هدف تعیین میزان نیروی لازم برای غلبه بر retention بازوی نگهدارندۀ قرارگرفته در اندرکاتهای ایجادشده با کامپوزیت روی دندانهای پایه انجام شد.
مواد و روشها: در یک تحقیق تجربی-آزمایشگاهی، 20 دندان پرمولر اول طوری در دو گروه قرار گرفتند که بیدندانی پارسیل با ساپورت دندانی را شبیهسازی کنند. کامپوزیت رزین برای recontouring دندانهای پایه در سطح باکال و ایجاد اندرکارت 25/0 میلیمتری بهکار برده شد. دندانهای گروه کنترل نیز با سطح دارای مینای دستنخورده و با زاویهای مانت شدند که اندرکات 25/0 میلیمتری در سطح باکال ایجاد شود. فریمورک کروم کبالت با دو عدد کلاسپ t-bar ساخته شد. هر دو گروه، توسط دستگاه Zwick/Roellz تحت نیروی تکرارشوندۀ 4500 سیکل قرار گرفتند. نیروی برداشت قبل از انجام حرکات گذاشت و برداشت در 500 و 1000 و 1500 سیکل و بعد از آن پس از هر 1000 حرکت اندازهگیری شد. میانگین نیرو در دو گروه، در هر مرحله با استفاده از آزمون Mann-whitney U مورد قضاوت آماری قرار گرفت.
نتایج: ازدسترفتن باند کامپوزیت در هیچیک از دندانها مشاهده نشده و در زمان اولیه، بیشترین و کمترین میزان نیرو در گروه کامپوزیت رزین مشاهده گردید (5/17 و 75/3 نیوتن). اختلاف معنیداری در مقادیر نیروهای برداشت در دو گروه بعد از 500 سیکل و پس از انجام آزمون مشاهده گردید (008/0p<) . همچنین، ازدسترفتن گیر کلاسپ نگهدارنده در گروه مینای دستنخورده، 3 برابر کمتر از گروه ترمیمشده با کامپوزیت بوده است (%8/15در برابر%65/53).
نتیجهگیری: درمجموع، نیروهای موردنیاز برای برداشت فریمورک بعد از 4 سال استفاده از پروتز در گروه دندانهای با مینای طبیعی 3 برابر بیشتر از گروه ترمیمشده با کامپوزیت بوده و استفاده از رزینها برای بهدستآوردن گیر در کلاسپهای پروتز پارسیل متحرک در شرایط استفاده از روشهای محافظهکارانهتر میتواند کمککننده و مفید باشد.
Background and Objective: The use of the resin composite to alter the contour of the tooth has been recognized as a reasonable and non-aggressive method for improving the amount of stoppage for improving the retention of the removable partial prostheses. The aim of this study was to determine the amount of the required force to overcome the retention of undercuts created with resin composite on the abutment teeth
Materials and Methods: In this experimental trial, 20 first premolars were assigned into 2 groups. The resin composite for recontouring the abutment teeth in the buccal surfaces was applied to create the 0.25-mm undercuts. The control teeth with the untouched enamel surfaces were mounted at an angle to form the 0.25 mm undercut on the buccal surfaces. Both groups were encountered by a Zwick/Roelts apparatus under a repetitive force of 4500 cycles. The off-take forces measured before implying the enforce and off-take movements (T0) and after the frequencies mounting500, 1000 and 1500 Hz. The mean amount of the force in every phase of the experiment was compared by Mann-Whitney U test between two groups
Results: Loss of composite bond was not observed. The maximum and minimum of the forces were detected in T0 phase by the resin composite (17.5 and 3.75 N). Also, significant differences were observed in the off-take force between two groups after applying 500 cycles and after implementing the test (p<0.008)
Conclusion: The force required to off-take the framework after implanting for 4 years usage of removal partial prostheses in the teeth with natural enamel coverage was three times more than the contoured group with the composite resin.
https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1713_f8afa34bb1d708c5918c8229b9c3a25d.pdf
گیر
پروتز پارسیل متحرک
سایش
رزینهای کامپوزیت
Retention
Removable partial prostheses
Wear
Composite resins
per
دانشگاه شاهد
دانشور پزشکی
2716-9723
2716-9731
2020-09-26
23
6
53
60
1714
اثر تجویز درونصفاقی عصارۀ هیدروالکلی گلهای حرارتدیده و حرارتندیده و عصارۀ هگزانی گلهای حرارتدیدۀ پایۀ مادۀ گیاه شاهدانه (Cannabis sativa) بر درد در موش صحرایی
The effect of intraperitoneal administration of hydroalcoholic extracts of heated and unheated and hexanic extract of heated Cannabis sativa flowers on pain in rats
بهرام فرهادیمقدم
1
مسعود فریدونی
fereidoni@um.ac.ir
2
اسداللهی
3
دانشجوی کارشناسی ارشد، گروه زیستشناسی، دانشکدۀ علوم، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
دانشیار مرکز تحقیقات علوم اعصاب و رفتار رایان، گروه زیستشناسی، دانشکدۀ علوم، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
استادیار گروه زیستشناسی، دانشکدۀ علوم، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
مقدمه و هدف: گیاه شاهدانه منبع کانابینوئیدهای گیاهی است و از مهمترین این ترکیبات میتوان به Tetrahydrocannabinolic acid و Cannabidiolic acid اشاره کرد که با تأثیر بر سیستم اندوکانابینوئیدی، اثراتی را بر اضطراب، صرع و تهوع دارند. این تحقیق به بررسی اثرات تجویز داخل صفاقی عصارههای هیدروالکلی و هگزانی گلهای پایۀ مادۀ شاهدانه که دارای حداکثر کانابینوئیدهاست، بر درد حرارتی و شیمیایی پرداخته است. علاوهبراین، تأثیر عامل حرارت نیز بر اثرات فیزیولوژیک این کانابینوئیدهای گیاهی بر درد مورد آزمایش قرار گرفته است.
مواد و روشها: در این مطالعۀ تجربی، موشهای صحرایی نر نژاد ویستار (250تا200گرم) در گروههای کنترل، شم، عصارۀ هیدروالکلی گلهای حرارتدیده با دوزهای mg/kg 50 و 10، 1، عصارۀ هیدروالکلی گلهای حرارتندیده با دوز mg/kg 50 و عصارۀ هگزانی گلهای حرارتدیده با دوز mg/kg 50 دستهبندی شدند. برای سنجش شدت درد شیمیایی، از آزمون فرمالین و برای سنجش آستانۀ درد حرارتی، از آزمون Tail flick استفاده گردید.
نتایج: تجویز درونصفاقی دوز mg/kg 50 عصارۀ هگزانی گلهای حرارتدیده در مقایسه با سایر عصارهها، اثر کاهشی بسیار قابلتوجهی بر فاز اول و دوم آزمون فرمالین و بر آستانۀ درد حرارتی داشت.
نتیجهگیری: احتمالاً کانابینوئیدهای دکربوکسیله که توسط هگزان بهمیزان بیشتری استخراج میگردند، تمایل اتصالی بیشتری به گیرندههای CB1 و TRPV1 در مسیر درد دارند و بهترتیب، موجب مهار آزادسازی میانجیهای مؤثر بر پردازش درد و غیرحساس نمودن گیرندههای مسیر درد میگردد، همچنین موجب مهار عوامل تجزیهگر کانابینوئیدهای درونزاد نیز میشوند.
Background and Objective: Cannabis sativa can produce phytocannabinoids such as tetrahydrocannabinolic acid and cannabidiolic acid, they are of the most important of these compounds that affect the endocannabinoid system and result in nervousness, epilepsy and nausea. This research was to investigate effects of hexanic and hydroalcoholic extracts of female Cannabis sativa flowers which have the maximum amount of cannabinoids, on thermal and chemical pains. In addition, the effect of heat on physiological effects of phytocannabinoids on pain was examined. Materials and Methods: In this experimental study, male Wistar rats (200-250g) were categorized into control, sham, hydro-alcoholic extract of heated flowers in 1, 10 and 50 mg/kg doses, hydro-alcoholic extract of unheated flowers in 50 mg/kg dose and hexanic extract of heated flower in 50 mg/kg dose groups. In order to evaluate the chemical pain, formalin test was used and to investigate thermal pain, tail flick test was performed. Results: Intraperitoneal injection of 50 mg/kg hexanic extract of heated flowers respect to other extracts exerted a significant reduction on first and second phases of formalin test and threshold of thermal pain. Conclusion Decarboxylated cannabinoids, which are extracted in more amounts by hexane, probably have more affinities to CB1 and TRPV1 receptors of pain pathway and respectively cause release of mediators involved in process of pain and making pain receptors non-sensitive. They also inhibit factors involved in severance of endocannabinoids.
https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1714_7744088b2895fd58733307bcf712f142.pdf
شاهدانه (Cannabis sativa)
سیستم اندوکانابینوئیدی
درد
آزمون فرمالین
Tail flick
Cannabis sativa
Endocannabinoid system
Pain
Formalin test
Tail flick
per
دانشگاه شاهد
دانشور پزشکی
2716-9723
2716-9731
2020-09-26
23
6
61
70
1715
اثرات آنتیاکسیدانی عصارۀ هیدروالکلی گیاه ماریتیغال (Silymarin) بر پاسخ مارکرهای استرس اکسیداتیو ناشی از یک جلسه فعالیت واماندهساز هوازی در مردان فعال
Antioxidative effects of hydroalcoholic extract of silybum marianum (l.) Gaertn (silymarin) on a single session of exhaustive aerobic exercise-induced oxidative stress markers response in active male
علیرضا استادرحیمی
1
بهرام جمالیقراخانلو
jamalib@tbzmed.ac.ir
2
علی ضرغامیخامنه
3
بهروز حیدری
4
استاد مرکز تحقیقات علوم تغذیه، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران
دانشجوی دکتری تخصصی فیزیولوژی ورزشی، مدیریت تربیت بدنی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران
دانشجوی دکتری تخصصی فیزیولوژی ورزشی، دانشکدۀ تربیتبدنی و علوم ورزشی، دانشگاه تبریز، ایران
کارشناس ارشد فیزیولوژی ورزشی، دانشکدۀ تربیتبدنی و علوم ورزشی، دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران
مقدمه و هدف: ماریتیغال دارای ویژگیهای آنتیاکسیدانی و پایدارکنندۀ غشای سلولی و تنظیمکنندۀ نفوذپذیری سلول است. این مطالعه بهمنظور تعیین اثر مکملدهی کوتاهمدت عصارۀ دانۀ گیاه ماریتیغال بر پاسخ برخی از مارکرهای آنتیاکسیدانی (GPx وSOD) و شاخص استرس اکسیداتیو (MDA) در سرم مردان فعال، پس از یک جلسه فعالیت واماندهساز هوازی انجام شد.
مواد و روشها: بیست مرد فعال (با میانگین سنی 11/2± 09/25 سال، درصد چربی 94/1± 56/13 و اکسیژن مصرفی بیشینۀ 88/4 ± 51/50 میلیلیتر/کیلوگرم/دقیقه، در قالب طرح نیمهتجربی و دوسویۀ کور، در دو گروه 10نفری سیلیمارین و دارونما (6 میلیگرم بهازای هر کیلوگرم از وزن بدن در روز) قرار گرفتند. پس از مکملدهی 14روزه، آزمودنیها در یک پروتکل فعالیت واماندهساز هوازی (دویدن روی نوارگردان در شیب صفر درجه با شدت 70-65درصد ضربان قلب ذخیره تا حد واماندهگی) شرکت نمودند. تغییرات شاخصهای موردمطالعه، طی چهار مرحله (حالت پایه، پس از دورۀ مکملدهی، بلافاصله و یک ساعت پس از فعالیت ورزشی) اندازهگیری شد.
نتایج: نتایج حاکی است که مکملدهی 14روزۀ سیلیمارین در حالت پایه، موجب افزایش معنیدار در ظرفیت آنزیمهای آنتیاکسیدانی (GPx و SOD) میگردد (01/0P≤). ازطرفی، انجام فعالیت واماندهساز هوازی، بهترتیب باعث کاهش معنیدار توان آنتیاکسیدانی و افزایش معنیدار شاخص استرس اکسیداتیو (MDA) میشود (05/0P≤)؛ درحالیکه سطوح افزایشیافتۀ مارکرهای استرس اکسیداتیو گروه دارونما، بهطور معنیداری بیشتر از گروه سیلیمارین بود (01/0P≤).
نتیجهگیری: براساس یافتههای حاضر میتوان چنین نتیجه گرفت که احتمالاً مکملدهی سیلیمارین میتواند با افزایش ظرفیت آنتیاکسیدانی پایه، از تغییرات نامطلوب شاخص آسیب استرس اکسیداتیو ناشی از انجام یک جلسه فعالیت واماندهساز هوازی در مردان فعال بکاهد.
Background and Objective: Silybum marianum has antioxidant, stabilizes cell membranes and regulate cell permeability properties. The aim of this study was to determining the effect of short-term silymarin supplementation on some of antioxidant (GPx and SOD) and oxidative stress (MDA) indices response in serum active men after one-session exhaustive aerobic exercise.
Materials and Methods: Twenty active male (mean age 25.09±2.11 years, body fat 13.56±1.94% and VO2max 50.5±4.88 ml/kg-1/min) in a quasi-experimental and double-blind design were divided into two homogeneous supplement and placebo groups of 10 subjects: (6 mg.kg-1.day silymarin or dextrose). After 14-days of supplementation, all subjects were participated in exhaustive aerobic exercise protocol (running on the treadmill at the 0% incline with 65-70% HR reserve until exhaustion). Blood samples were taken at four phases (baseline, after supplementation period, immediately and one hour after the exercise).
Results: The results show that the 14-day silymarin intake had significant effect on the basal antioxidative enzymes (GPx and SOD) capacity (p≤0.01). Moreover, exhaustive aerobic exercise in order the significantly reducing antioxidative power (P≤0.05) and significantly increased the oxidative stress markers (MDA) (P≤0.05). However, increased levels of oxidative stress markers of placebo group was significantly more than in the silymarin group (P≤0.01).
Conclusion: Our results suggest that increased basal antioxidative capacity following silymarin supplementation can cause decrease of the undesirable alterations of exercise-induced oxidative damage in active male.
https://daneshvarmed.shahed.ac.ir/article_1715_6d2766da6cde2b5b290c6592c76a82e0.pdf
سیلیمارین
فعالیت هوازی
استرس اکسیداتیو
Silymarin
Aerobic exercise
Oxidative stress